ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

سفرنامه صحاف باشی

تفاوت تربیت کودکان در ایران و اروپا از نگاه صحاف باشی در کتاب سفرنامه از دوران قاجار : 

 

این مردم [اروپاییان] آموختن به یکدیگر را یکی از شرافات انسانی میدانند. چه دختر ، چه پسر در سن 5 سالگی به مکتب رفته تا 12 سالگی همه چیز را میداند و لایق به هر کاریست. ولی بچه های ما بیچاره ها تا سن 15 سال آقا موچول هستند . بعد اول ترتیب عروسی است که گوساله گاوی را جفت میکنیم با ماچه خری و متوقع هستیم که اولاد اینها همه چیز را بفهمند. افسوس که ما مردم لذت خوراک و جماع را بیش از ترقی و تربیت فهمیده ایم.

 

 *********

کجایی صحاف باشی جان که ببینی آقا موچول های امروز با مدرک دکتری و 30 سال سن هنوز همون گوساله گاوان و ماچه خرانند که با وجود اینترنت و موبایل و این همه امکانات فقط پی خوراک و جماع میگردند.

قهرمانان شاهنامه

شاهنامه فردوسی به سه دوره اصلی بخش میشه که عبارتند از دوره پیشدادی، کیانی و تاریخی (پارتی و پارسی). قهرمانان اساطیری ایران مانند فریدون و رستم و سهراب و اسفندیار و ... در دو بخش نخست کتاب قرار دارند که قهرمانان هر دوره ویژگی های مشترک دارند.  

 

در دوره پیشدادی قهرمانان اصلی همگی کشور رو از یک وضع نابسامان نجات میدهند و مردم رو از دست یک فرمانروای ستمگر رها میکنند. تهمورس برابر دیوها می ایستد، جمشید برابر اهریمن ، فریدون برابر ضحاک، منوچهر برابر سلم و تور، گرشاسپ برابر اژدها و (در دوره کیانی) کیخسرو برابر افراسیاب.  

 

ولی در دوره کیانی که همان دوره پهلوانان است شاهد نوع دیگری از قهرمان هستیم : قهرمانها همه جوان هستند و غم زده! آنها توسط شاهان و سالخوردگان (افراد باتجربه) گول میخورند و قربانی بلند پروازی خود میشوند. این قهرمانان مظلوم عبارتند از: سهراب که توسط افراسیاب به جنگ فریفته میشود، سیاوش توسط کیکاووس و سودابه، اسفندیار توسط گشتاسپ. و این قهرمانان غم زده اغلب با خانواده خود مشکل دارند و از طرف پدران خود طرد شده اند مانند زال فرزند سام، گشتاسپ فرزند لهراسپ، سیاوش فرزند کیکاووس، داراب فرزند همای.

 

از بررسی همین دو نوع قهرمان میتوان فهمید که رسالت ایرانیان در تاریخشان چیست و هویت خود را چگونه تعریف کرده اند. قهرمان ایرانی یعنی انسان درستی که با ظلم و ستم مبارزه میکند و زندگی دیگران را زیبا میکند ولی در نهایت قدرتمندان و حامیان اصلی اش او را میفریبند و همه ارزشهای والا و زیبایی هایش را به نفع خود غارت میکنند.   

 

این مظلومیت ، هویت قهرمان ایرانی در همه اعصار است

بیشتر بدانیم

شعار معروف "دانش زیاد ، درد را زیاد میکند" و یا "انسان وقتی میفهمد ، عذاب میکشد" تنها جملاتی است که انسانهای ساده باور میکنند وگرنه دانش زیاد نه تنها درد رو افزایش نمیده بلکه انسان رو به آرامش و شادی واقعی میرسونه و با احساس درک هستی به لذت کمال می انجامه.    

 

به نظرم تنها با خواندن ، اندیشیدن و دانستن امکان داره از بی احترامی و قضاوت کورکورانه فاصله بگیریم و اجازه ندیم کسی تفکر خودش رو بر ما تحمیل کنه.

برادران جاودان

در متون کهن روم باستان از نام دو برادر اسطوره ای با نام های رموس و رمولوس یاد شده است که پس از تحقیقات گسترده باستانشناسان روشن گشت که نسخه جعلی از نام دو برادر ایرانی پادرموس و پارهمولوس میباشد. این دو اسطوره ایزدی که نامشان تا قرنها بعد بصورت های متفاوت در متون ادبی و حتی کتب مقدس ثبت شده از جمله قهرمانان رمزآمیز و همیشه جاوید در سرزمین ایران و میانرودان اند که نامهایشان بهمراه لقب خانواگیشان به زبانهای مختلف چنین آمده است :  

 

ایرانی باستان

Paetra

Paerahoma

Puladinsangha

یونانی باستان

Petros

Paremos

Polandopolous

رومی باستان

Padremos

Paremolus

Polisandrus

لاتین

Patrix

Aprimus

Puludaxtus

عبری

Pedru

Abraha

Paoladkhani

عربی

Badraha

Ibrahim

Baladassanja

روسی

Padrevno

Parhamov

Polatzidrovich

ایتالیایی نوین

Pedro

Paramo

Pulossani

اسپانیا کاستیل

Piedro

Poramico

Pilosanguena

انگلیسی

Peter

Abraham

Pladestone

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  پیشگویان کهن بر این باور بودند از آنجاکه این دو خدای اساطیری بعنوان "جاودان روانان" یاد شده اند ، در همه زمانها زنده باشند. به باور این پیشگویان احتمال دارد آندو همینک به شکل دو فرشته یا دو انسان آرمانی در میان مردم عادی حضور داشته باشند .

(به نقل از مجله کهندژنامه - شماره دوم )

منابع انرژی

در مدرسه یاد گرفتیم که منابع تجدید پذیر و تجدید ناپذیر انرژی کدام ها هستند ولی هیچکس این سوال جدی را نپرسید :

 

 

عشق جزو کدامیک از منابع است ؟

گریز از تکرار

وقتی بدنیا میای به همه چیز عشق میورزی ، از سینه مادرت گرفته تا توپ فوتبال و شخصیتهای کارتون و همبازی های بچگی ات. حتی به رقابت و بازی و درس به چشم خوش اومدن نگاه میکنی تا زمانیکه ...

آروم آروم احساس میکنی همه چیز داره تکراری میشه و میفهمی روزمرگی داره همه عرصه های کنجکاوی ات رو مسدود میکنه . همه پدیده ها قابل پیش بینی میشند و دیگه به چیزی عاشقانه نگاه نمیکنی . کاری نیست که نکرده باشی و سوال مهمی نیست که جوابشو ندونی.  

 

این مرگ روحی زمانی تشدید میشه که میبینی دیگران هم خودشونو سرگرم میکنند تا عمر بدون عشقشون زودتر تموم بشه و پشت خنده های بیهوده شون غمگینی فرار از این سردرگمی و تنهایی رو میبینی. دود، الکل، پارتی، سکس، ازدواج، خدا، مذهب، خودتو گول نزن هیچکدوم از تکرار رهایت نمیکنند. فقط دوچیز درونت باقی مونده : بیزاری از زندگی و انکار مغرورانه این بیزاری

  

تنها چیزی که نمیدونی اینه که این جهنم زنده جزای از دست دادن نگاه عاشقانه ات به هستی است و الگوبرداری از نسخه های دیگرانی که ادای خوشبختی شونو تمرین میکنی. عزیزم تا وقتی راه سعادت رو از دیگران یاد میگیری محکوم به موندون در این جهنمی  

دعا

خداوندا ...

گناهان مرا ببخش تا دوباره گناه کنم

وجدان مرا پاک گردان تا با خیال راحت به آلوده کردن خویش بپردازم

به من ثروت ارزانی دار تا بدون تلاش همه چیز را مصرف کنم و از بودن خویش احساس رضایت کنم

مرا توانا کن تا همه را با ترس و وحشت به فرمان خود در آورم

پدر و مادرم را حفظ کن تا دیگر نیازی به کار نداشته باشم

دوستانم را زیادتر کن تا بیشتر بیازارمشان

معلمان و اندیشمندان را از بین ببر تا من احساس باسوادی کنم

زنان و دختران را احمقتر کن تا من احساس خردمندی کنم

شیطان را در پناه خود حفظ کن تا من همه تقصیرات را به گردنش اندازم

آمین

زال

در شاهنامه سخن از کودکی است که مانند زردشت و مسیح در لحظه تولد شگفتی همگان را برمی انگیزد ولی موجب طرد شدن از طرف پدر خویش میگردد. این کودک پاک و اساطیری همان زال است که نماد سپیدی بر روح و جسم و اندیشه اش به پیری و خردمندی در ادبیات فارسی اشاره دارد و نماینده همه کودکانی است که از پدر خود بیشتر میفهمند و فرزانه ترند برای همین از طرف ایشان طرد میشوند و ترسی که پدر ساده لوح از فرزند دانا دارد با بی مهری به پسرش مشاهده میشود. زال به صحرا افکنده شده توسط فردی فرزانه تر از خود که در شاهنامه همواره بصورت سیمرغ تصویر شده بزرگ میشود و در جوانی با عشق پاکش به رودابه نوه ضحاک همه کینه ها و دشمنی ها را نسبت به خاندان ضحاک میزداید و در مقام پدر فرزندی بدنیا می آورد که برجسته ترین قهرمان شاهنامه یعنی رستم تهمتن است .  

 

نکته ای که در شاهنامه چند بار بدان اشاره شده بی مهری پدران به پسرانشان است که نکته ای ژرف برای اندیشه ایرانی است و جالب اینکه این پسران همگی قهرمانان تراز اول شاهنامه اند مانند زال ، سیاوش ، گشتاسب و حتی سهراب . با آگاه شدن از سرنوشت این قهرمانان میفهمیم در بسیاری موارد تنها نیستیم .

ترس و نادانی در ایران

ترس درونی ایرانی ها که با خدا شروع میشه و با خانواده و مدرسه و دانشگاه و جامعه ادامه پیدا میکنه بسیار قویتر از شادی و زیبایی و خوشبختی ایه که سایر مردم جهان دارند بدون مسابقه و جنگ و حسادت بهش میرسند . ترس از مرگ . ترس از باختن . ترس از حرف دیگران . ترس از سینمای مستند . ترس از ضمیر ناخودآگاه خود !! ریشه این ترس کجاست ؟ چرا ایرانی قرنهاست مثل یک بچه از بزرگترش میترسه و فقط وقتی که خودش داد میکشه و فحش میده و تخریب میکنه میتونه به ترسش غلبه کنه و رو حرف بزرگتر حرف بزنه ؟ چرا هنوز با مسخره کردن دیگران و بی تفاوت نشون دادن خودمون به کارهای خوب و بزرگ انسانی دیگران سعی در ادامه لجبازی بچگانه مون داریم ؟ چرا انقدر کودکانه ترجیح میدیم بزرگ به نظر بیایم تا واقعا بزرگ باشیم و مسئولیت بپذیریم ؟ بزرگ شدن چطور اتفاق می افته که مردم این سرزمین بعد از هزاره ها هنوز یاد نگرفته اند ؟ اروپا چطوری فکر کرد که امروز بدون نیاز به بزرگ کردن گذشته اش احساس رشد یافتگی میکنه و از چیزی هم نمیترسه ؟

 

کسب دانش خود انگیخته و غیر سفارشی باعث میشه مردابی بنام وطن رو به گلستانی بنام وطن تبدیل کنیم . دانشی که برای کسب در آمد نباشه . دانشی که برای کسب احترام اجتماعی و پر کردن حقارت های بچگی نباشه . دانشی که برای بالا بردن پرچم فوق لیسانس و دکترا و فوق تخصص ها نباشه . دانشی که برای کشف باشه . برای روشن شدن حقیقت . برای نقد . برای شناخت عمیق و معمولا دردناک از پذیرفتن اشتباهات صدبار تکرار شده خودمون. این دانشه که ترس رو از بین میبره و مسئولیت میاره نه اون چیزی که در کلاسهای آموزشی و دانشگاه و مدرسه و خانواده ارائه میشه و همه اش بر پایه امتیاز و نمره است . و این دانشه که از آگاهی و نیاز برخاسته نه از سر روکم کنی و رقابت . و فقط در این صورته که میشه مخالفت رو تبدیل به یک نعمت کرد و در کنار مخالفان فکری دوستانه و با حسن نیت زندگی کرد نه اینکه با کینه توزی و دشمنی به هر حرف متفاوتی خیره بشیم و تا براندازی کامل نظرات مختلف کار دیگه ای نکنیم . و با همین دانشه که میشه تولید وتلفیق و نوآوری رو در همه زمینه ها ایجاد کرد.    

 

و اما نگاه ما زمانی تغییر میکنه که اندیشه مون بزرگ تر بشه و اطلاعات ورودی ذهنمون متنوع بشه نه اینکه یه حرف رو در جملات مختلف و روش های گوناگون بشنویم و بخونیم و ما از این اتفاق مهم غافلیم . شاهد مثال هم کتاب هایی که از ابتدای تاریخ ایران با عنوان اندرزنامه و نصیحت نامه تا همین امروز بصورت چگونه پولدار شوید و رمزهای موفقیت و لطفا آدم خوبی شوید منتشر شده و هیچکدام بجز نصیحت و انتقال اطلاعات قدیمی نه قدمی در راه نقد بر داشته اند و نه موجب بحث و گفتگو و تفکر شده اند .

 

دبیرستان

در عبورم از کوچه خاطرات بارانی دوباره به جایی دل بستم که سالها پیش از آن جدا افتاده بودم . مدرسه ای که دیگر جای همه خنده اش  را جوانانی جدید گرفته بودند .

شادی و اشتیاق هم مدرسه ای های جدیدم مرا به نوجوانی خویش کشاند تا تردیدی بر من افتاد که در این بنای قدیمی هنوز دانش آموزم یا نه ، چراکه خاطره ریشه بودن هنوز در شاخه های بلند و آسمان خیز درخت جریان دارد . 

...

محو تماشای گذشته خویش در وجود تک تکشان ماندم و بدون نگرانی از امتحان و قانون شکنی های کودکانه به صد و پنج دانش آموز خستگی ناپذیر دل بستم . تجربه چنین حس زیبایی شاید پاداش صبرم بر دوستی ها و مهربانی ها بود . 

...

اینک که سال رو به پایان دارد خاطره مدرسه چون گلی تازه بر درختی قدیمی مرا بدرقه تابستانی شاد با دوستانی جدید میکند.