ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

زنجیرهای کهن

سالها پیش از این، همه آدمها باهمدیگه می خوابیدند و توی یک قبیله وقتی بچه ای به دنیا میومد همگی باهم بزرگش میکردند بدون اینکه مهم باشه مادر و پدرش کیه

بعدها که قبایل قدرتمند شدند و تونستند تمدن ها رو بوجود بیارند قضیه ارث و میراث مطرح شد. حالا دیگه پدر و مادر بچه های تولید شده مهم بود که کی هستند. برای مثال در مصر باستان برادرها با خواهرهاشون ازدواج میکردند تا خون خانوادگی با دیگران آلوده نشه

از همینجا بود که غریزه "دوست داشتن همه" با درد "بدست نیاوردن هیچ کس" آمیخته شد و اسمش شد "عشق" یعنی خواستن و نتوانستن !

به خیلی ها انگ "حرامزادگی" زده شد تا ارث و میراث رو از دستشون در بیارند. جلوی عشق بازی جوانها گرفته شد تا یه وقت بچه ای بوجود نیاد. و برای گمراه کردن ذهن ها از موضوع اصلی، همخوابگی بدون اجازه مقامات بالاتر گناه اخلاقی شمرده شد

این مقامات بالا اولش کلیسا بود 1000 سال بعد شد خانواده (بخصوص پدر) و 1000 سال بعدش شد وجدان خود انسانها !

حالا حرف من اینه که باوجود وسایل پیشگیری از تولید فرزندان نامشروع و از بین رفتن سرمایه های کلان و زمینهای بزرگ موروثی در زندگی معاصر و همینطور تبدیل بنیان عاطفی خانواده به دوست و آشناهای مهربون، چرا بازهم عشق بازی با دیگران رو بد میدونیم ؟ چرا فکر میکنیم بوسیدن همدیگه باعث میشه بنیان خانواندگی و زنجیرهای تمدن ازهم بگسلد ؟ چرا وقتی از کسی خوشمون میاد دنبال هزار و یک دلیل اشتباه میگردیم و دنبال این نمیگردیم که از یارو خوشمون اومده ؟ همین، خوشمون اومده به همین سادگی

هنوزهم فکر میکنیم پرداختن به غرایز بدون قید و شرط گناهه

هنوزم دوست داریم زنجیرهای پوسیده کلیسا و قبایل وحشی ثروتمند بر گردنمون باشه

...

ولی واقعا دقت کردید چرا اینطوریه ؟

نظرات 5 + ارسال نظر
سیامک چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ق.ظ http://morghegereftar.persianblog.ir

مجدداً آی گفتی!

بازهم میگم

فرزاد پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:12 ب.ظ http://petti.blogsky.com

سلام پادرا جان
میشه من برای این پست هیچی نگم؟!
ساکت میشم...
فقط..یه چیزی !
من آپم
بیا...بخون...بگو....!

آخیش قربونت برم ..... چشم الان اومدم

امیر چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.bikasan.blogsky.com

سلام به ستیزه گر مهربان .

امید وارم هنوزم خوب و خوش و سلامت و کیفت کوک باشه.

تبریک میگم سال جدید رو.

بابانوئل رو دیدی آدرس منم بهش بده.من سکه انداختم توی کفشم.

اتفاقا اونهم بهت خیلی سلام رسوند
داره دنبالت میگرده

دوستت دارم

محسن چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:43 ب.ظ http://after23.blogsky.com/

من فکر میکنم احساس مسئولیت نسبت به کارهایی ک انسان انجام میدهد باعث بوجود آمدن این قوانین شده است. و همین طور مسائل مالی و مادی قضیه است. ارث و میراث و غیره که بحثش مفصله . تو میتوانی هر کاری که دلت میخواهد بکنی ولی بچه ای اگر در این میان تولید شد را نمیتوانی به جوی آب بیاندازی و اینجاست که نامش باید در جایی ثبت شود و این از قوانین خوب حقوق بشر است. تربچه که تولید نکرده ای که بعدش بگویی گنندیده است و بیخالش. یعنی شاید بزرگترین دلیلش همین باشد و الا تا دلت میخواد عشق بازی کن. چشم حسود هم کور.

مسئولیت اگه لذت داشته باشه همه چی حله ولی مشکل اینجاست که لذت بی مسئولیتی داره بیشتر میشه !!!

محسن چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

به نظر من دلیلش دین هستش.
چون پدر مادرا دین اسلام اوردن پس ما هم باید دین اسلام بیاریم.
اگه می ذاشتن خودمون دینمون رو انتخاب کنیم شاید می تونستیم این طرز فکر غلط رو حذف کنیم.

دین اسلام که ارثی نیست . قابل انتخاب ه
ولی این و به کسی نمیگن

بجز دین فکر میکنم ما ها از حرف و صحبت دیگران هم خیلی نگرانیم . یعنی عرف جامعه و این خیلی بدتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد