ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

کمبود محبت

کمبود محبت باعث شد تو بچگی با احساساتش بازی کنند و اعتماد به نفسشو ازش بگیرند و تو نوجوانی بخاطر یه تجربه ساده حس گناه درونش بیدار شه که تا آخر عمر احساس شادی واقعی نکنه

همیشه دنبال دیگران بود تا تاییدش کنند برای همین خیلی از حرفهای جدیدشو سرکوب میکرد

اگه پر از محبت می بود و عشق رو میفهمید خودش دل اونهمه آدم رو نمی شکست

حالا بعد این همه سال باید هم بگه عشق دروغه ، باید هم بگه محبت خرید و فروشیه

دیگران انقدر براش مهم شده اند که اگه بخواهد بخنده و بامحبت بشه فکر میکنه شخصیت خودش رو از دست میده

الان دیگه نمیتونه دم از عواطف بزنه. تازه اگرهم بخواهد بزنه مگه بجز مسئولیت و وظیفه و شخصیت اجتماعی خشک و جدی چیز دیگه ای براش مونده ؟

... ... ...

فریاد زدن بین آدمهای مرده یعنی باور نکردن مرگ خود ... ولی باید پذیرفت که ما مرده بدنیا اومدیم تا شاید بتونیم خودمون رو زنده کنیم

نظرات 12 + ارسال نظر
سوده پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

منهم باهات موافقم . کمبود محبت تو دوران کودکی اثرات خیلی بدی به جا میذاره. مثلا اینکه همیشه دوست داری مرکز توجه باشی و اینکه دیگران برات خیلی اهمیت دارن.

یاسین جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

سلام عزیزم.
با این حرف که فریاد زدن بین آدمهای مرده یعنی باور نکردن مرگ خود مخالفم ... و اگه هم اینجوری باشه به قول خودت ما مرده بدنیا اومدیم تا شاید که نه باید بتونیم خودمون رو زنده کنیم ...

مونارک جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ق.ظ http://moonark.blogsky.com

اظرافم رو که نگاه می کنم پر از آدمهایی هست با این روند نزولی...
مرسی بابت همه ی نظراتی که توی بلاگم دادید (:

این روند نزولی باید صعود کنه دیگه .... منتظر کسی یا چیزی نباید نشست

آرمین جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ http://hobotindesert.blogfa.com/

سلام.نمی دونم شاید من اینجوری هستم چون اون قسمتش رو من بهش اعتقاد دارم که عشق دروغه ، باید هم بگه محبت خرید و فروشیه و..... اما یه سوال پیش میاد از کجا بدونیم که اینطور نیست

اگه دو سه تا نمونه ببینی که اینجوری نیست و بخواهی قبول کنی که مدلهای دیگه هم وجود داره .... میشه

البته اگه یکی بدون توقع عاشقت بشه یهو باور میکنی ....

‌‌‌BIG شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ق.ظ

نه پادر جان من که خیلی دوستت دارم، اصلا ذهنم یکی نمیکنه، تفکیک کرده ذهنم، خیلی دوستت دارم. خیلی مخلصیم. قربون نوشته هات برم عزیز دلم. حالا کم کم یه جوری که احساس تحجر نکنم بهم بگو فرق عشق و جفت گیری چیه! شاید منم طعم خوشبختی رو چشیدم. مرسی!!![بوس][بوس][بوس]

یه جمع و تفریق ساده کنی از جفت گیری به عشق میرسی

از جفت گیری خودخواهی و شک رو کم کن و بهش صبر و صداقت رو اضافه کن ... به عشق میرسی

فقط نکته اش اینکه تو حرف آسونه ... برای عمل به یه کم شهامت نیازه ... میتونی ؟

کتایون شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ http://ssade.blogsky.com

راهی نمانده است

مگر راهی

که مرا

به من می رساند،

دست در دست خویش

همچون گل سرخی

به گل بودن خود شادمان باش.

"شمس لنگرودی"

دستانت را کمی پیش آر که گلستان میشویم کتایون جان

ممنون از شعر

علیرضا یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ق.ظ http://fred13.blogfa.com

فقط یه عاشق میفهمه که غشقش چقدر زیباست... حالا تصور کن بشه عاشق همه هستی باشی عاشق یه عالمه از آدما و کارها باشی اون موقع پر میشی از یه عالمه احساسات خوب و تازه.
پادراجان من بهت مدیونم تو باعث شدی من به اون زندگی تلخم یه جورایی پایون بدم

تصمیم از خودت بوده عزیزم ... من فقط یادت آوردم که کی میتونی باشی

دوستت دارم

باران یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ http://girlweb.blogfa.com

سلام مرسی که سر زدید مطالبتون خیلی خوبه بازم پیشم بیاین

مازیار دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ق.ظ http://therethere.blogsky.com

چه حرفای سختی!/

دریای ابی یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

الان دیگه نمیتونه دم از عواطف بزنه. تازه اگرهم بخواهد بزنه مگه بجز مسئولیت و وظیفه و شخصیت اجتماعی خشک و جدی چیز دیگه ای براش مونده ؟

... ... ...

ای کاش میشد به دوران کودکی بازگشتی داشته باشم تا دیگه نذارم کسی با احساساتم بازی کنه و اعتماد به نفسمو ازمو بگیره...آره این تنها راه درمونه که متاسفانه شدنی نیست...

نه دوست من راههای زیادی برای درمان هست

کافیه برای یه بچه کاری رو بکنید که از شما دریغ شده تا ببینین چه معجزه ای رخ میده

ممنون از کامنتتون

دریای ابی یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 ب.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

ولی دوست من این وسط یه مشکلی وجود داره...

شاید باید این رو هم به متنت اضافه میکردی که:

با او کاری کردند که از بچه ها متنفر بشه و چون خودش در کودکی محبتی ندیده حالا الان برایش محبت به کودکان هیچ معنایی نداره....

نمیدونم شاید وضع من زیادی خرابه...
اما باور کن هر وقت کودکی و مخصوصا خنده های او را میبینم
حالم بد میشه و ....
شاید حق با شما باشه که گفتید:
زیبایی رو که به ما ندادند میتونیم ما به دیگران ببخشیم وگرنه همیشه فکر انتقام باهامونه....

ولی کسی میتونه این زیبا رو به دیگران ببخشه که با عمل دیگران این زیبایی رو یاد گرفته باشه...
مثال میزنم خدمتتون:
مثلا ما از کسی انتظار داریم که به زبان انگلیسی صحبت کنه که این زبان را آموزش دیده باشه و ما در حدی که آموزش دیده از او انتظار خوب صحبت کردن رو داریم....

حرفتونو قبول دارم ولی همین عصبانیت شما از خنده یه بچه نشون میده محبت رو میبینید ولی ازش بدتون میاد .... دیگران چیزی به ما یاد نمیدند بلکه این خشم و نیروی انتقام در ماست که ما رو به جلو میبره .... پس باید سعی کنیم انتقام و خشم رو به نیروهای سازنده تبدیل کنیم و از سیاهی و زشتی خودمون زیبایی بسازیم

هنوزم منتظر یاد گرفتن عشق از یه آدم خوب و مهربون هستید ؟

دریای ابی یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ب.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

شاید حق با شما باشه....

آخه من چه جوری از خشم و انتقام نیروی سازنده بسازم؟!

من قبلا هم گفته بودم ادمهای خوب و مهربون وجود دارند اما من انها را ندیده و نیافته ام....واگر هم پیدا بشن دیگه دل سیاه من توان یاد گرفتن عشق و محبت رو نداره.این دل باید قبلا عشق رو اموزش میدید الان دیگه تواناییشو نداره.

دل ماهارو سیاه کردند

یعنی اگه یه نفر هم پیدا شه بگه دوستت دارم باور نمیکنیم و میخواهیم اذیتش کنیم تا حرفشو پس بگیره ..... فقط خودمون میتونیم دلهامونو دوباره پاک کنیم

اول باید خودمونو دوست داشته باشیم .... خودمون !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد