ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

دبیرستان

در عبورم از کوچه خاطرات بارانی دوباره به جایی دل بستم که سالها پیش از آن جدا افتاده بودم . مدرسه ای که دیگر جای همه خنده اش  را جوانانی جدید گرفته بودند .

شادی و اشتیاق هم مدرسه ای های جدیدم مرا به نوجوانی خویش کشاند تا تردیدی بر من افتاد که در این بنای قدیمی هنوز دانش آموزم یا نه ، چراکه خاطره ریشه بودن هنوز در شاخه های بلند و آسمان خیز درخت جریان دارد . 

...

محو تماشای گذشته خویش در وجود تک تکشان ماندم و بدون نگرانی از امتحان و قانون شکنی های کودکانه به صد و پنج دانش آموز خستگی ناپذیر دل بستم . تجربه چنین حس زیبایی شاید پاداش صبرم بر دوستی ها و مهربانی ها بود . 

...

اینک که سال رو به پایان دارد خاطره مدرسه چون گلی تازه بر درختی قدیمی مرا بدرقه تابستانی شاد با دوستانی جدید میکند.

نظرات 11 + ارسال نظر
sahar چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ق.ظ http://rueree.notlong.com

سلام دوست عزیز داشتم تو گوگل سرچ میکردم که وبلاگ شما را دیدم . واقعا عالی هست خیلی لذت بردم.اگر خواستی به وبلاگ منم یه سر بزن. ممنونم اگر خوشت اومد لینکم کن

مرسی از لطفتون

یارا یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ http://taranesara-yararad.persianblog.ir/

سلام پادرا جان...
وب خیلی خوبی داری و اینکه شادی ، شاید زیاد از وب من خوشت نیاد چون بعضی شعرای غمگینم فضای وبو غمگین کرده...
اما کلا تعریف از غم و شادی مهمه ، اینکه شادی یا غم مطلق چیه؟ آیا همیشه غم و شادی در تضادن یا می تونن مترادف هم باشن ؟
مثلا " من از این غم شادم" اینجا غم درده اما دردناک نیست
یا می تونه غم دلیلی برای شادی باشه مثلا حافظ می گه " غم این کار نشاط دل غمگین من است" البته این مصرع خیلی چیزای دیگه هم می گه...
گاهی لذتی که از یه غم می بری و نمی تونی با هیچ شادیی تجربه کنی برای لذت بردن از غم باید دچار بشی که این دچار شدن بحث طولانی تری داره...
منتظر حضورت در وبم هستم و همچنین نقد بی پرده از شعرام...

منم با غم مشکلی ندارم چون بهر حال ویژگی انسانه ولی غم در هرچیزی رو نمیسندم ... در عشق خوب همه چیز رنگ میبازه حتی در دوستی هم غم چیز بدی نیست ولی در مناسبات اجتماعی و دیدارهای دسته جمعی و روابط مادی و شغلی و سطحی جامعه یه کم خنده دار به نظر میاد که آدم خودشو برای چیزهای کاذب به اندوه بکشونه

هر معنویتی لایق غم نیست همونطور که هر مادیتی بهانه شادی نیست

محسن یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://after23.blogsky.com

می گویند اردیبهشت بهترین ماه سال است. زیباترین ماه سال است. انواع و اقساط ریاحین از هر گوشه کنار به مشام می رسد. و ......
تا وقتی که کارمند مدرسه بودیم، در شمایل دانش آموز البته، چیزی از اردیبهشت نفهمیدیم. چرا که می بایستی آماده امتحانات شویم. بعد که باز کارمند مدرسه شدیم، این بار در کسوت معلم باز هم چیزی از اردیبهشت نفهمیدیم چرا که می بایستی آماده امتحانات کارمندان دانش آموز می شدیم. بعدش را هم که می دانی.
در آن بهترین کوچه که می گفتی بهترین کوچه رسیدن به پولاد است و همیشه از آن عبور میکردی چهار پروژه به راه افتاده که تا حداقل یک سال دیگر نمیتوانی یک پیاده رو را بگیری و تا ته کوچه بروی. اگر در این مدت پروژه دیگری شروع نشود.

این غفلت از ماههای زیبای سال رو من بعد از فراغت از دانشگاه در ماه مهر و همین ماه اردیبهشت کشف کردم .... واقعا ای کاش مدرسه انقدر به شکل وظیفه در نمی اومد

همیشه فرصت برای ساختار شکنی هست و همین باعث میشه همیشه دلمون از کار نکرده خوش باشه ..... البته شما که استاد ساختار زدایی و کن فیکون کردن و اینها هستی ولی یه بار دیگه باید راهمون رو به سمت خاطرات قدیمی بشکنیم ..... کیف میده

هادی یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://zehn-e-abi.blogfa.com

سلام پادرای من...
همه چیز همون جوریه که خودت می می دونی من همونم تغییری هم نکردم...
--------------------------
اینکه آدم با خاطره ها زندگی کنه که خیلی خوبه...
من خیلی این تشبیهات تو رو دوست دارم...
همیشه پخته اند در عین سادگی..
موفق که هستی بیشتر موفق باشی:دی

سوده دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ق.ظ http://cherknevic.blogsky.com/

میتونم درک کنم که چه حس قشنگیه بعد از مدتهای طولانی یه چیزی , یه کسی , یه جائی رو ببینی که ازش یه دنیا خاطره خوب داری. برای من هم پیش اومده و سعی میکنم کلی بهش فکر کنم و از این حس زیبا لذت ببرم.

سینا دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ب.ظ


البته که این حس بار ها برای خودم رخ داده ... البته نمی دونم چه حسی هست ولی فوق العاده عجیب است . ....
در دوران مدرسه بسیار خاطرت خوب و بدی دااشتم که همیشه زنده برای من بسیاری از آنها زنده هستند .
دقیقا پارسال نیمه دوم خرداد ماه بود که یک بار دیگر پا مو تو دبستان قبلی ام گذاشتم بعد از آخرین باری که توش بودم 13 سال می گذشت . فوق العاده بو با این که همه افراد عوض شده بودن ولی با ز هم حسی آشنا .... حسی که الان هر چی فکر می کنم نمی دونم با کلمات اون رو بیان کنم ...... ولی می تونم بگم واقعا ...... عجیبه ..... واقعا عجیب .
الان که همی اون خاطرات گذشتن بهترین خاطرات من تو همین جا ها گذشت .... رفت ومن در حسرت همه آن خاطرات خوب .


پایدار باشید

آریایی

منم این حس از دست رفتن همه سالهای قشنگمو داشتم برای همین هم توی مدرسه دوباره ریشه دووندم و با همه بچه های اونجا دوست شدم ....

شاید نه بعنوان یه معلم عالی ولی بعنوان یه هم مدرسه ای و دوست یه کمی بزرگتر باهاشون واقعا زندگی میکنم ........ پیشنهاد میکنم ارتباطت رو با گذشته خودت که امروز دیگرانه از دست ندی

آترا دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ب.ظ http://kaghaz-pareha.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحالم که در وبلاگم دوست جدیدی پیدا کردم!!! مرسی از نظرت و مرسی که سر زدی!!!
نوشته ات می تو نم بگم حرفه ای بود... ممکنه رشتتو بپرسم؟!

مرسی آترا جان ... منم خوشحالم که شاعر خوبی مثل شما رو پیدا کردم

مازیار سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام اقا پادرا . از مطالب وبلاگت خوشم اومد :d

مرسی مازیار جان .... شما لطف دارید

آترا چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ http://kaghaz-pareha.blogfa.com

نظر لطف شماس!!! شعر های من فقط کاغذ پاره های اوقات دلتنگی یا حتی گاهی فراقت منه!!!
چقدر جالب چون من هم به معماری علاقه مندم و می خوام برای دانشگاه معماری بخونم!!!

شایان .م چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام ..... به به ! به به !!!‌

حالا منم بین اون 105 نفر بودم یا نه ؟!؟!

آخه هر چی فکر میکنم ، یه 10-12 نفری رو از قلم انداختی ها !!!!!!!


بله خب معملومه که بودی .... چرا ۱۰-۱۲ نفر جا انداختم ؟

البته شاید تعداد از این بیشتر بوده ولی عدد ۱۰۵ دقتش بالاست

بابالنگ دراز سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ http://khateratebarani.blogsky.com

خوش به حالت
چه حس قشنگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد