سروران خانه

اولین و خنده دارترین مشکلی که از بچگی آدم متوجهش میشه تعصب روی پدر و مادره. و مشکل اینجاست که بزرگ هم که میشیم یادمون میره این تعصبات رو کنار بذاریم. کافیه برای دیوانه کردن کسی فقط به مادرش اشاره کنید یا پدرش رو مورد عنایت قرار بدین ... قشنگ متوجه تغییر حالاتش خواهید شد (البته اگه زنده بمونید).

با اینکه خیلی از آزادیهامون رو همین دو گوهر تابناک هستی از ما گرفته اند ولی بازهم نه جرات میکنیم حقمونو بگیریم نه دلمون میاد با حرف حق ناراحتشون کنیم.

... ... ...

نکته جالبی که وجود داره اینه که احترام توی خونه ارثیه ! یعنی تا زمانی که پدر و مادر آدم زنده و سرپرست خونه باشند محترمند و ماها نامحترم و بچه پررو و بی ادب ولی به محض اینکه یکیشون یا هردوشون به سرای ابدی رفتند ماها میشیم محترم و مسئول و قابل اعتماد. انگار فقط یه شونه باید باشه که این بارو ببره نمیشه همه باهم محترم باشند ! (بیچاره پدر مادرها نقششون شده مبصر کلاس)

در نتیجه اگه کسی بخواهد زودتر به این احترام و مقبولیت اجتماعی دست پیدا کنه (یعنی بدون ازدواج و استقلال مادی) باید شانس بیاره و دو گوهر تابناکش زودتر به سرای ابدی بپیوندند یا حداقل از مقام ریاست کناربکشند .............. 

... ... ...

با اینکه بسیاری از خواننده های این متن ترجیح میدند کسی رو از دست ندند و محترم هم نباشند ولی من جزو اون آدمهای خوش شانسی بودم که خیلی زود به این احترام رسیدم و بسیار خوشحالم که دیگه خانواده ای به اون معنی ندارم تا نسبت به اونها ارزیابی بشم ! خودم آقای خودم هستم و بچه خودم !