کمبود محبت

کمبود محبت باعث شد تو بچگی با احساساتش بازی کنند و اعتماد به نفسشو ازش بگیرند و تو نوجوانی بخاطر یه تجربه ساده حس گناه درونش بیدار شه که تا آخر عمر احساس شادی واقعی نکنه

همیشه دنبال دیگران بود تا تاییدش کنند برای همین خیلی از حرفهای جدیدشو سرکوب میکرد

اگه پر از محبت می بود و عشق رو میفهمید خودش دل اونهمه آدم رو نمی شکست

حالا بعد این همه سال باید هم بگه عشق دروغه ، باید هم بگه محبت خرید و فروشیه

دیگران انقدر براش مهم شده اند که اگه بخواهد بخنده و بامحبت بشه فکر میکنه شخصیت خودش رو از دست میده

الان دیگه نمیتونه دم از عواطف بزنه. تازه اگرهم بخواهد بزنه مگه بجز مسئولیت و وظیفه و شخصیت اجتماعی خشک و جدی چیز دیگه ای براش مونده ؟

... ... ...

فریاد زدن بین آدمهای مرده یعنی باور نکردن مرگ خود ... ولی باید پذیرفت که ما مرده بدنیا اومدیم تا شاید بتونیم خودمون رو زنده کنیم