ساکت نشستی تا دیگران قدر
خوبی هاتو بدونند ؟
خودتو زدی به نفهمی که
دیگران ازت انتظار مسئولیت نداشته باشند ؟
اینو بهش نمیگن تواضع و
فروتنی ،
این کار یعنی خود زنی ، خودکشی ، خود سانسوری
... ...
...
بچه تر که بودم میخواستم
بمیرم تا دیگران بفهمند که آدم خوبی رو از دست دادند !!! ولی این رویا زمانی تموم
شد که فهمیدم همون دیگران از مرگ من خوشحال هم میشند. عجیبه ، نه
؟
ولی واقعیت داشت چون حضور
شاد و سرزنده من براشون مایه عذاب و حسودی بود
وقتی فهمیدم نجات دهنده ای
نیست ، قهرمانی نیست و همه مثل همند ترجیح دادم خودم بشم قهرمان خودم، یه انسان
ایده آل و دوست داشتنی
برای همین الان منتظر تایید
کسی نیستم. منتظر مجوز از طرف جایی نیستم. آغاز و انجام همه چیز شدم خودم و همه
آدمهایی رو که منتظر یکی دیگه اند بی خیال شدم. من نه بنده کسی بودم و نه قهرمان
کسی
... ...
...
کسی وجود نداره که بتونه
چیزی بهت یاد بده ،
این تویی که میتونی چیزی یاد بگیری
معلم و پدر و مادر ، آدمهای
بی چاره ای اند که خودشون هم نمیدونند چی میخواهند. تازه امید اونها به توهه !!
پس ببین دیگه اونها چقدر بدبختند
خودتی که باید قدر خودتو
بدونی ....
هیچ کس نمیخواهد بدونه تو کی هستی ، هیچ کس
باور میکنی
؟