کاخ زیر خاک

کشور من خانه ای است قدیمی و فراموش شده ولی بغایت زیبا که فکر هنرمندانی چون فردوسی و بایزید و عین القضات و سهروردی آنرا بنا کرده است. کاخی عظیم با ستونهای پارسی و آجرهای سلجوقی و کاشی های تیموری و نقشهای صفوی و آینه های قجری.


گرچه خانه من امروز زیر غبار ضخیمی از ندانستن ها مدفون گشته ولی هنوز آینه های طلاکاری شده و دیوارهای پرنقش و نگارش از زیر لایه های غبار و تارهای تنیده نمایان است و مناره های زر اندودش از زیر پیچکهای خشک شده برق میزند. با هر قدم در داخلش کفپوشهای زرین فام و سیمین فام از زیر خاکروبه ها ظاهر میشوند و به هر تنفس ، غباری از روی کاشیهای فیروزه ای اش کنار میرود. آینه هایش زنگار بسته اند ولی هنوز پاره های از آسمان را در خود باز میتابانند.


وراث این خانه سرگرم عشقهای کوچک خویش و رفع گرسنگی هاشان، در اختلاف با یکدیگرند. برخی به تخریب و از نو بنا کردن خانه می اندیشند و برخی از ترس خاکروبه ها از آن میگریزند. بعضی در آرزوی فروش جواهرات آن و بعضی به فکر تعمیر و استفاده دیگربار از آنند چرا که باور دارند یادگارهای صاحبان قبلی خانه چون مولانا و روزبهان و بوسعید دیگر تکرار نخواهند شد.


نکته تنها در اینجاست که بیشتر بازماندگان این خانه فنون بکار رفته در این بنا را نمیدانند و با ندانستن خود از زیبایی و کارآمدی آن غافلند. شاید اگر اندکی با هنر و اندیشه آشنا بودند اینقدر به قیمت جواهرات و زمین این بنا نمی اندیشیدند.


دیروز صاحبان خانه خوارزمی و ابن سینا و عطار و صدرای شیرازی بودند و امروز من و تو این خانه را از ملکم خان و آخوندزاده و شاملو به ارث برده ایم . نمیدانم فردا آنرا چگونه به فرزندانمان خواهیم سپرد ؟


آیا نسلی که من و تو الگویشان هستیم نام هیچیک از اجدادشان را خواهند دانست ؟


آیا من و تو در شناخت ریشه های خود راه درست را پیموده ایم ؟


یا هنوز تاریخ ادیان و شاهان و جنگها را به غلط تاریخ خود میدانیم ؟


تنها مردمان بی اصل و ریشه تلاشی برای بازیابی گذشته خود نمیکنند ... آیا من و تو از این دسته ایم ؟