وقتی عاشق شد گفتیم زنتو دوست داری ؟
گفت نمیدونم ، وضعشون خوبه میتونه آرامش زندگی آینده مونو تامین کنه
... ... ...
بعد یه مدت آرامش دلشو زد برای همین تصمیم گرفت بچه دار شه که سرش گرم باشه و پولش هم حروم نشه
حالا هروقت ازش میپرسیم از زندگی ات راضی هستی میگه من که نفهمیدم زندگی چیه ولی مهم آینده این بچه هاست که باید تامین بشه
دیگه نمیدونه عین همین سوالها از پدر و مادر خودش پرسیده شده و اونها هم همین جوابهارو داده اند
التبه فکر نمیکنم بچه هایی که این آدمها ازشون صحبت میکنند قرار باشه به دنیا بیایند چون
هنوز که هنوزه پدر و مادر ها زندگی رو بلد نیستند و منتظرند که بچه هاشون زندگی کردن رو یاد بگیرند
... ... ...
خیلی ها چاره ای ندارند جز اینکه در خیالات آینده زندگی کنند چون گذشته رو که نمیشناسند و از حال هم هیچ وقت راضی نیستند
من یک چیزو فهمیدم.
باید کار کنیم که پول دربیاریم. پول برای این که غذا بتونیم بخوریم که از گشنگی نمیریم برای این که فردا دوباره بریم سرکار. گیرم برای دلخوشی خودمون این وسط روزی یه نیمساعتی هم یه جورایی حال کنیم.
یک روزی میرسه که توانایی کارکردن دیگه نداریم. بر میگردیم به گذشته نگاه می کنیم و اون وقته که سنگ سراچه دل به الماس آب دیده خواهیم سفت.
من که تا اینجاشو خوشم نیومده.
با کار و پول در آوردن و تکرارش مشکلی ندارم
مشکلم با زورکی بودن و الکی امیدوار بودنشه
باید زودتر رفت تو بهشت تا امید و آرزو رو به گور فرستاد
سلام
درسته تفاوت نظر داریم اما دوست داشتم لینکت کنم
حالا هم لینکت کردم
با اجازه
مرسی شما لطف دارید
سلام عرض شد....
ساعت ها رو که مقایسه میکنم میرسم به اینکه پست شما در ضدیت پست من نوشته شده.
بهش احترام میذارم...نوشته بودم...برای من هر تفکری...هر برداشتی...هر منشی...هر سطحی از دانش و شعور و.....محترم ِ....پس همه پستاتون رو میخونم.
اصولا هر چیز که با خودم در تقابل باشه رو دنبال میکنم...
چون باید یاد بگیرم....یاد بگیرم....یاد بگیرم.
از اینکه اون ساعتِ شب برای من وقت میگذارید ممنونم.
و ....
نمیدونم چه چیز این نوشته ها براتون جالبِ...شاید شما هم جلب نوشته های متقابل خودتون میشید.
بهر حال ممنونم .
دقیقا همینطوره
انگار بحث و کمی مخالفت هیجان بیدار موندن و نوشتن رو اغنا میکنه
من از آشناییتون خوشحالم و از اینکه مقابل هم هستیم احساس خوبی دارم
ممنون از حضورتون
چه تلخ!
پولش حروم نشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بدم میاد از این حرف ابلهانه
مهم این بچه ها هستند
من شنیدم
خواهند پرسید
با زندگی خودت چه کردی؟
اگه واقعا این رو بپرسن من کلی شاد می شم از این سوال خردمندانه
منم دوست دارم
آدمهای خوشبخت و زندگی پرست با سکون و تماشا کردن لحظه هاش رو هدر نمیدهند
انقدر از آدمایی که از الانشون می نالند بدم می یاد . ولی فکر کردن به آینده و نه زندگی کردن درآینده می تونه زندگی آدم رو در مسیری بهتر پیش ببره
همیشه از مقابل هم بودن میترسم.لطفا با این دید بهم نگاه نکنیم.
منم به اندازه شما میترسم ...
ولی جای نگرانی نیست چون قصدمون رشده نه ستیزه گری
اونایی که چاره دارند چی کار میکنند؟
میشه به بچه های بدون والدین کمک کرد تا احساس کمبود عاطفی نکنند
میشه کتاب ترجمه کرد و نوشت تا بقیه با فکرهای جدید آشنا بشند
میشه به خودشکوفایی رسید و منتظر نسل بعدی نموند که بیاد مارو نجات بده
میشه فهمید خوشبختی تنهایی هم ممکنه رخ بده
میشه از ترکیدن جمعیت کره زمین جلوگیری کرد
بازهم بگم ؟
سلام دوست عزیز
به روزم سری بزن کم پیدا شدی نظراتت جالبه
فعلا
سلام دوست عزیزم.
با نظراتت منو خیلی خوشحال کردی.
منهم با اجازه لینکت میکنم چون دوست ندارم وبلاگ به این خوبی از دست بدم و همیشه باید بخونمش.
شاد باشی.
مرسی سوده جان ... خیلی لطف داری
دایره ی خرفت زندگی ...