شعار معروف "دانش زیاد ، درد را زیاد میکند" و یا "انسان وقتی میفهمد ، عذاب میکشد" تنها جملاتی است که انسانهای ساده باور میکنند وگرنه دانش زیاد نه تنها درد رو افزایش نمیده بلکه انسان رو به آرامش و شادی واقعی میرسونه و با احساس درک هستی به لذت کمال می انجامه.
به نظرم تنها با خواندن ، اندیشیدن و دانستن امکان داره از بی احترامی و قضاوت کورکورانه فاصله بگیریم و اجازه ندیم کسی تفکر خودش رو بر ما تحمیل کنه.
سلام. در مورد این پستت کاملا موافقم این حرف آدمای بیسواده که دانستن باعث درد هست.
درمورد نظرت در یکی از پست های وبلاگم با عنوان خلیج همیشه فارس دریای همیشه مازندران در قسمت نظرات وبلاگ جوابتو دادم منتظرت هستم.
امیدوارم روز به روز دانشمون افزوده شه
واقعا امیدوارم
این تیکه آخر درد منم هست ببین همیشه یه آدم هایی هستن اجازه هم بهشون ندی به خودشون اجازه میدن تو کارت دخالت کنن و نظرشون رو تحمیل کنن و بگن ما بهتریم وتو چیزی سرت نمی شه با هیچ زبونی هم قانع نمی شن آدما مثل هم نیستن و کسی برتر نیست شایدم کسایی اینجور رفتار می کنن که اطلاعاتشون کمه
اما یه چیز دیگه بعضی وقتا بعضی دونستن ها به درد آدم نمی خوره و در خور جنبشون نیست و اینه که باعث عذابشون می شه به نظرم همیشه همه ی دونستن ها باعث شادی نمیشه مثلا از جامعه ی داغونت خبر داری می دونی چی توش می گذره و تنها کاری ازت بر نمیاد و باعث ناراحتیت میشه. حالا این مثال به این معنیم نیست سرتو مثل کبک بکنی زیر برف اما انسان در حد نیازی که داره باید بدونه
فک کنم یه خورده پیچیده شد
ببخش!
اتفاقا خیلی نظر خوبی دادی چون منو تایید نکردی
به نظرم آدما نمیدونند که چیو نمیدونند ولی میدونند چیو نمیدونند ... همینکه به دردهای اطراف علم پیدا کنند برای شروع درمانش خوبه
دانش جنبه میخواهد ؟ یه کم این حرفو درک نمیکنم چون به نظر من دانش هدیه الاهی نیست .... دست آورد خود بشره ! و دست آورد خود انسان درخور انسانه دیگه
راستی خودت هم معرفی نکردی ها
سلام پادرای عزیز
حرفهای قشنگ و دل نشینی بود عزیز
اما نه برای همه..
معلومه که این فرض برای کسی که شادی اصل اول زندگیشه کاملا طبیعیه اما همه یک شکل نیستن
موفق باشی
:x
ای کاش نظر خودت هم میگفتی
چون من خودم میدونم نظراتم برای همه جالب نیست ولی دوست دارم نگاه دیگران رو هم بسنجم
سلام
مارو نمی بینی خوشحالیا
با یه فنجون قهوه فرانسه چطوری؟!
من عاشق قهوه ام ....
میام حتما .... البته نه با شیر و شکر
نمی خواستم واسه این پست نظر بزارم چون همش می شد مخالفت ولی امید وارم به رگه های مشترکی در اندیشه های هم برسیم ( یا حد اقل برسم )
ببین بالاخره جهان معاصر و حتی جهان های پیش از اون با یک سری بحران رو به رو بودن
من به بچه دبیرستانی هایی که باهاشون بودم استناد می کنم
شاید یکی از بحران های ما بحران هویته ینی ما در یک دستگاه دیگه فکر می کنیم و در یک دستگاه دیگه زندگی می کنیم دستگاه اول پایه های فلسفی اش رو از غرب می گیره و از ماهواره و ... و پایه های دستگاه دوم رو امام جعفر صادق می سازه !!! با دانش اندوزی ما درکمون نسبت به این بحران افزون میشه و هر کس بنا به دانشش لایه ای از این بحران و درک می کنه و وقتی نا توانی خودش رو در حل این بحران می بینه اندوهگین میشه . مسیر اندوه این مسیره هر چند می پذیرم خود دانش باعث ایجاد ناراحتی و .. نمیشه
کنار تحلیل بالا تجربه ی شخصی منم بزار
درک تجربه شخصی در این فضای مجازی جدا قوه تخیل بالایی میخواهد
ایکاش تو هم از تجربه های من باخبر بودی
ببخش پادرا هواسم نبود اسمم رو برا قبلیم بذارم با کامپیوتر خودم نبودم اون موقع
خوب کسایی که نمیدونن چی رو نمی دونن شاید واقعا هیچ وقت بهش بر نخورن و براشون ضرورتی نداشته باشه
وقتی یه درد مثل ویروس داشته باشی و هیچ وقت ازش خلاصی نتونی پیدا کنی و اینکه با ویروست مجبور شی بسازی کاری از دستت ساخته نیست
علم تا حد احتیاج برای خیلیا مهمه
دانش آره به دست آوردنیه اما استعدادها و نیازها متفاوته
هر دانشی وقتی ارزش پیدا میکنه که نیازشم باشه
و البته درکی برای فهمیدنش
هنوز هم خیلی از مطالب چند صد ساله در حال تحلیله چون خیلیا درک فهمشو ندارن!
اگه دردی داشته باشیم که ازمون جدا نشه خوب تبدیل میشه به یکی از اعضای بدنمون یا عضو منگول خانواده مون ... من مشکلی در این دردهای مزمن نمیبینم
ولی اگه علم واقعا علم باشه و برای پر کردن خلاء های روحی ما نباشه درک هم خود بخود باهاش میاد
مدرک مهندسی که فقط برای بالای بردن شخصیت اجتماعی درک نمیاره ولی اگه با کنجکاوی سیری ناپذیر بریم دنبال همون رشته حتما درکش هم خواهیم کرد
دانستن زیاد به نظر من امروز یک ضرورته نه یک علاقه !
ما امروز میفهمیم چون از نظر اجتماعی و اقتصادی به نفعمونه .... نه اینکه از فهمیدن لذت میبریم
علم اونقدر وسیعه که نمیشه به همش اشراف پیدا کرد
هنوز هم میگم درک ها فرق داره در غیر این صورت آدما متفاوت به نظر نمی رسیدن
هرکسی بنا به ضرورت نیاز و استعداد و علاقه ی خودش قسمتی از علم یا هنر رو انتخاب میکنه
وقتی علمی رو انتخاب میکنی که در تمام زندگیت نه استعدادش رو داری نه ضرورت نیازی حس میکنی و نه علاقه ای نداری پس برای چی دنبالش رو بگیری و چرا وقتت رو که در علمی که عکس گفته های بالا رو داره نذاری؟
دانستن وقتی به ما آرامش میده که در طول عمر بتونی با مهارتش زندگی کنی , حالا برداشتها متفاوت میشه در چگونه زیستن.
قرار بر اشراف نیست ... بر آگاهی و دانشه
چگونه زیستن همون علمه
استعداد ذاتی نیست اکتسابیه
دانستن حتی اگه به دردمون هم نخوره باز آرامش میده ...
ببخش از این همه مخالفت و بحث پادرا جان
به نظرم استعداد یه جوهره ی درونیه که انسان رو به سمت علاقه هاش وامیداره
یکی استعداد ریاضیش خوبه یکی استعداد حفظیاتش
اما بوده کسایی استعدادشون با مهارتشون همخونی نداشته و تلاش کردن اما موفق بودن و این رو نمیشه انکار کرد
حالا اگه استعدادها و علاقه ها و توانمندی در نشان دادن استعدادها نبود تفاوتی بین انسانها نبود
و نظر من اینه که همه ی آدما همه ی استعدادها و همه ی توانمندی نشان دادن استعدادهارو ندارن پس استعدادها متفاوتند!
خواهش میکنم عزیزم منم باهات مخالفم
چون به نظرم استعداد ها برای همه یکسانه و اصلا پدیده ذاتی نیست
من به برابر بودن همه انسانها در توانایی های درونی شون اعتقاد دارم و این امکانات و فرهنگ هاست که بین آدم ها فاصله ایجاد میکنه و برخی رو به دیگری برتری میده
بذار مخالف بموونیم چون اینطوری مسیر های متفاوت و گسترده تری رو طی خواهیم کرد
در مورد گفته ی آخرت کاملا موافقم.
من با نظرت موافقم پادرا جان اما تامل رو هم باید بهش اضافه کنی چون فقط دونستن کافی نیست
عالم هر چه را که می داند نمی گوید اما هر چه را که می
گوید می داند .
نمی دونم کی گفتم D: اما احتمالا برعکسشم صادقه
ما اگر چه در رابطه با دانش ِاندکی که داریم با یکدیگر متفاوتیم، اما در نادانی ِبیکرانمان همه با هم برابریم
کارل پوپر
احتمالا منظور پوپر این بوده که باهم دعوا نکنید . همه مثل همیم
ولی تولستوی نظر دیگه ای داره : انسانهای سعادتمند همه مثل همند . انسانهای نادان و فقیر هستند که تنوع فرهنگی بوجود میارند
در نتیجه ما باهم برابر نیستیم ولی درکنار هم و برای هم چرا .
بذار منم نظرمو اینجوری بگم
شاید یه کم مغایر با نظر تو
شاید به نوعی همین دانش بصیرتی را که در دیدن ناهنجاری ها به ما میدهد و همین ناهنجاری ها باعث رنجیدن میشود منظور سخن باشد
علم یعنی عروج
در این مسیر ناهمواریها باعث خستگی میشود
ولی انکه به این عروج برسد لذتی توصیف نشدنی خواهد داشت
نقد من بر کسانی بود که دانش رو بدلیل خسته کنندگی و ناهمواریهای مسیرش کنار میذارند و تصورشون از عروج لطف و عنایت نیروهای فرازمینی است که ناگهان همه اسرار حقیقت رو بهشون الهام کنه
تا زمانی که به مورد لطف قرار گرفتن باور داشته باشیم علم رو راه جالبی برای عروج نمیبینیم
در نتیجه با شما موافقم فقط در قسمت آخر که گفتید وصف ناشدنیه مخالفم چون وصف میشه درک نمیشه
در هیچ سرزمینی، به اندازه این سرزمین دست آوردهای فکری اندک نبوده و در هیچ کجا هم به اندازه اینجا از بلاهایی که دانش بر سر انسان می آورد سخن نرفته است. اگر دانایی بد بود که باید فرانسویها و آمریکاییها تا کنون روزگارشان سیاه شده بود.
ستودن نادانی یا به قول شما بلاخیز بودن دانش متعلق به دوره های تاریکی این سرزمینه
عدم آشنایی ما با اندیشه های گوناگون تولید شده در همین سرزمین نشان دهنده جهل فعلی ما از گذشته خودمونه . کشوری که تاریخ به این بلندی دارد مسلما دوران اوج و شکوفایی در همه اعصار داشته .... ما امروزیان جاهلیم که دست آوردهای گذشتگان را پی نگرفته ایم
فلسفه مشا - اشراقی - صوفیه - خسروانی - متعالیه - تفکیک - خالده و ... فقط نام تعدادی از این مکاتب فکری است .... سوال اینه که کی چقدر این تفکرات رو میشناسه ؟ آیا برای خودمون هم مهمه ؟
۱) دانا زیبایی هایی را درک می کند که نادان با آنها بیگانه است. برای شاد بودن ناگزیر از درک زیبایی ها هستیم.
۲) دانا زشتی هایی را می بیند که نادان نمی بیند. برای ساختن دنیایی زیباتر ناگزیر از درک زشتی ها هستیم.
ممنون از نظراتت بابک جان که به حق بی نظیر بود
ایکاش همه شاد و زیبایی دوست باشیم و از درک زشتی ها اندوهی به دلمون راه نیابه
این بار بخاطر سخن ژرفت دوستت دارم
سلام !
مرسی از نظرهایی که داده بودی !
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآپم !
بدو بیا!
سلام موافقم بانظرت اما نکته اینجاست که کم دانستن باعث عذاب میشه آنکس که هیچ نمیداند بر رنج خود آگاه نیست و آنکس که آگاه است میداند چگونه زندگی کند که شادی را از دست ندهد اینکه برخی میگویند ندانستن راحتتر زندگی کردن را بدنبال دارد در واقع تنبلی میکنند که آگاهانه زندگی کنند بدست آوردن آگاهی زحمت دارد . بدرود
شاید اندکی با نظر تو مخالف باشم
درسته که وقتی به مفهوم فرمولی پی میبرم لذت میبرم ولی وقتی در جامعه ی ما تناقض قوانین و عرف ها رو با خیلی از فرمولهای علوم مختلف در می یابم در خود میشکنم و عذاب میکشم
و شاید این گونه دانستن است که عذاب آور است
وگرنه به درجات علمی رسیدن لذتی دارد وصف نشدنی.
*****************************************
خیلی وقته نیستی
راستش دلم هوای دعوا کرده بود یاد تو افتادم
گفتم بیام یه خورده باهات دعوا کنم روزمون بگذره
شوخی کردم
وبلاگمو تازه آپ کرده بودم گفتم دوستامونو هم یادی بکنم
خوشحال میشم نظر های منحصر به فردتو به نوشته هام ببینم
منتظرتم دوست من