ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

راه حل تنهایی

مثل اکثر ایرانی ها من هم آدمی هستم با نیاز به محبت بسیار زیاد تا جاییکه ممکنه از شدت نیاز افسرده هم بشم ولی برای رفعش چند راه حل رو امتحان کردم :

اول دوست داشتم یه گوشه بشینم و با لبخند ملیح و شرم و حیا و بعضی وقتها دخالت مثلا بامزه تو حرف دیگران خودمو جذاب جلوه کنم تا دیگران به طرز معجزه آسایی متوجه حضور گنج بزرگی مثل من بشند. ولی با این تجربه هیچ آدم سالمی به من جلب نشد و همه از رو ترحم بهم یه خرده لطفی داشتند.

دوم اینکه سعی کردم حالشونو بگیرم و اذیتشون کنم تا ازم حساب ببرند و حواسشون بیشتر بهم باشه ولی اینطوری فقط یه عده آدم دعوایی و اوباش پیشم موندند که من اصلا خوشم نمیومد.

سوم اینکه برای دیگران خرج کردم و میخواستم عشق رو بخرم ولی نتیجه این شد که یه عده آدم پول دوست و چاپلوس دورم جمع شدند.

چهارمین راه این بود که تصمیم گرفتم یه معشوق (دوست دختر) بگیرم تا تنهاییم پر بشه. دیدم بقیه از من تنها ترند و تازه میخواهند دوستهای دیگمو ازم بگیرند تا منو تماما متعلق به خودشون کنند. فهمیدم اینجوری هم فقط خودمو تنهاتر میکنم چون یه معشوق مگه تا چقدر میتونه نیاز عاطفی منو پر کنه ؟

آخرین راه این بود که من خودم به دیگران محبت بدم تا از محبت کردن خودم به دیگران لذت ببرم. ولی از کجا ؟

دقت کردم علم رو هرچی به دیگران میدی کم که نمیشه هیچ زیاد هم میشه. شادی و خنده هم همینطور بود ، وقتی با بقیه قسمتشون میکنم نصف نمیشد بلکه دوبرابر میشد . دیدم عشق و محبت هم دقیقا رو همین قانونه ، هرچی به دیگران خوبی هاشونو یادآوری میکنم هم خودم بیشتر دوستشون دارم و هم دیگران بهم توجه کافی میکنند.

راهشو پیدا کردم. باید تا میتونم دیگران رو مثل یک دوست یا برادر خوب دوست بدارم و اینو بهشون نشون بدم تا هم خودم لذت ببرم و هم اگه یکیشون بهم عشق ورزید احساس زیبایی و تکامل بکنم. همه چی از خود آدم شروع میشه و هرکاری فقط اولش سخته.

نظرات 14 + ارسال نظر
الهه صفری یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ http://dokhtaran2.blogsky.com

سلام
متن جالبی بود و یه نظر کوچیک....من فکر میکنم اول از هر چیز آدم باید خودشو دوس داشته باشه که این میشه عزت نفس و البته این فرق داره با اعتماد به نفس....
بعد از دوس داشتن خود بره سراغ دوس داشتن دیگران...همون طوری که شما فرمودین...
والبته همشم آدم نباید ببینه بقیه چی رو دوس دارن که مام اونطوری رفتار کنیم که اونا دوس دارن.

منم با پررنگ شدن دیگران در زندگی انسان مخالفم ولی تحسین خوبی های دیگران رو نباید با سکوت به فراموشی بسپاریم

علیرضا یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://fred13.blogfa.com

پادی باهات موافقم... از خوندن بلاگت یه عالمه احساس خوب دارم الان! منم قبلا فکر می کردم که وقتی همه دوستت داشته باشن یه احساس فوق العاده داری! ولی واقعیت اینه که وقتی تو بتونی همه رو دوست داشته باشی اون موقع لذت واقعی رو درک می کنی!

الان خودتم همه رو دوست داری چون گفتن این حرف از هر کسی بر نمیاد ... بوس

فرشته ی شیطون یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.sonica.blogfa.com

س لام واقعا مطالبتون جالب خواندنی و آموزده هست
کاش فرصت بود بیشتر میتونستم مطالب قشنگتون را بخونم
موفق باشید

اقای میم یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:40 ب.ظ

سلام

خب وقتی به کسی محبت میکنی و بد میبینی چی ؟!! نه نظرم نمیشه به همه محبت کرد و خوب بود !!! و حد و حدود داره !




من آدرس درست و حسابی ندارم ... همینجوری باشم بهتره

شما نمیتونید ... دلیل بر نشدنش نیست
لذت محبت برای اهل معامله و تجارت حرامه

یاسین یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

سلام پادرای عزیزم.
مرسی ... واقعا عالی بود. منم با این نکته موافقم که آدم اگه فقط خوبی های اطرافیان رو ببینه علاوه بر اینکه به خودش احساس خوشایندی دست میده از رابطه با اونها هم احساس رضایت می کنه.لحظه های قشنگ با اونها بودن رو با دیدن نکات منفی خراب نمی کنه. و اینکه محبت معجزه می کنه. حالا ممکنه یه کم دیرتر باشه مثلا چند سال بعد جوابشو ببینی ولی خود محبت کردن آدم رو ارضا می کنه و اگه باور درستی از محبت کردن داشته باشی نیازی به دیدن جوابش هم پیدا نمی کنی و این درجه ای تقریبا دست نیافتنی است که با تلاش و تمرین زیاد بهش می رسی. من با یک نکته از آموزه های بعضی از این روحانیونی که دین رو فقط عدد و شماره حساب می کنند و مثلا می گن سلام کردن مثلا هزار و شونصد ثواب داره که هزوار و پونصدتاش برای کیه و ... مخالفم و می گم چرا نباید آموزه های اصلی دین مثلگذشت کردن و فداکاری و محبت کردن رو ترویج داد. چرا نمی گن سلام کردن رو نه به خاطر اون هزار و پونصد تا ثوابش بلکه به خاطر اینکه محبت کردنه و محبت کردن هم رکن اصلی دین ماست انجام بدین . شاید هم توقع من برای این دوره زمونه زیاده... دوره زمونه ای که عشق رو متر می کنن و محبت رو مثقال مثقال می فروشند و به خاطر اون دو برابرشو انتظار دارن...
شرمنده زیاد روده درازی کردم ولی خدا خیرت بده که یه چیزی گفتی که بتونماین حرفها رو بگم ...در ضمن باوفا به ما سر بزن...

البته در دین بیشتر مسایل حقوقی و اخلاقیات مطرح میشه تا توصیه های عاطفی. عشق و محبت بیشتر در عرفان اونهم از نوع عرفان روزبهان و مولانا و اینها پیدا میشه ولی در کل منم با چرتکه انداختن برای کار خوب مخالفم ... ذهنیت بازاری هنوز بین خیلی از ماها هست.

از نظر من عشق و محبت بهترین کاره و بسیاری از افراد حوصله کار خوب ندارند

دریای آبی سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

سلام
چرا گفتی مثل اکثر ایرانیها؟مگه خارجیها نیاز به محبت ندارند؟
یه چیز دیگه من از خود تو یاد گرفتم که خودم خودمو دوست داشته باشم که نیازی به دوست داشته شدن از طرف دیگران نداشته باشم ...خب پس اینا چیه که نوشتی؟
آدم میتونه خودش خودشو دوست داشته باشه تا نیاز به دیگران نداشته باشه.
اگه اشتباه از حرفات برداشت کردم بهم بگو.

خارجی ها نیاز به محبتشون خیلی کمتر ماست ... این نکته رو زمانی میشه فهمید که ایرانی های مقیم خارج معمولا یه حس سرخوردگی و بی عاطفگی از جامعه اطرافشون دریافت میکنند

به نظرم دوست داشته شدن توسط دیگران شرط لازمه نه کافی .... شرط کافی همونیه که خودتون هم نوشتید یعنی عزت نفس و خود دوستی

وقتی کسی خودشو دوست داره بقیه هم بهش توجه میکنند

حرفهایی که الان میزنم از راه طولانی تجربه های گذشته بدست اومده ... من خطاهامو نوشتم اینجا نه افتخاراتمو . حرکت من برای جلب توجه دیگران منجر به علاقه به خودم شد و فهم این مطلب که دیگران کافی نیستند و اصل خود آدمه

اقای میم پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

من نگفتم که نمیتونم ! گفتم که حد و حدود داره !! فکر کنم شما بازخوردهای مختلف رو تجربه نکردید ! بعید میدونم با همه بتونید محبت کنید !

منم در محدود بودنش شک ندارم ... ولی چیزی که به نظرم میرسه اینه که محدوده افرادی که بشه دوستشون داشت خیلی گسترده است

احتمالا محدوده عاطفی شما بسته تره

Zeus پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ق.ظ http://pakzad.blogsky.com

عزیز دردون بلاگ اسکای . سلام و صد سلام . خوشحالم که زنده دل هستی و دنیا را اونجور که باید . می بینی .
کامنت های خوبی برام تو وبلاگ گذاشته بودی . مسرور شدم که وقت گذاشتید . اما حیف چای نخورده رفتید .

ممنون از شما
من که هستم
سعی میکنم مختصر مفید نظر بدم چون معمولا در زمینه های مختلف هم نظریم

دریای آبی پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ب.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

این که اصل خود آدمه منم دارم کم کم به این نتیجه میرسم...
ولی این نکته خارجی ها به محبت نیاز ندارند مثل این میمونه که بگی اونا از لحاظ احتیاجات انسانی با ما فرق دارند!!این موضوع رو اینطوری میشه گفت اونا نیاز به محبشون رو مثل ما ابراز نمیکنند چون که نیاز اونا ارضا شده هست...این دقیقا مثل این میمونه که بگی نیاز آفریقایی ها به غذا بیشتر از ایرانی ها هست!
در مورد اینکه دوست داشته شدن توسط دیگران شرط لازمه نه کافی هم باهت کاملا موافقم.

بله منظور منم همین بود

سمانه جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:02 ب.ظ

من که هرچی به کسی که دوسش داشتم محبت کردم تا آخر از دست دادمش
هنوزم دوسش دارم اونم دوسم داره ولی باعث به هم رسیدنمون شدن البته خونوادش

معمولا تعداد آدمهای مستقل در فرهنگ بهم چسبیده ایرانی خیلی کمه

باید دقت کرد

مهتاب دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ق.ظ http://www.mahtabs.blogfa.com

سلام واقعا زیبا جواب ابراهیم رو دادی
خوب حالا هستم تو کف وبلاگت میخونم بازم میام خیلی حرفا دارم واس گفتن
من لینکت کردم
موفق باشی خیلی خوب حرف میزنی
بیا سراغم منتظرتم

ممنون از لطفت مهتاب جان

نوشته های شما رو هم خوندم ولی نمیدونم چه مشکلی بود که نتونستم نظرمو بفرستم ... بلاگفا بعضی وقتها گیر میکنه ... بهرحال در اولین فرصت که اشکال سایت رفع بشه برات نظرمو میفرستم

خنده های اجباری سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ http://maed.blogsky.com

لطفا بیا به من هم یه کم دوستی بورز ، خیلی احساس کمبود محبت می کنم :دی

چشم ....

اومدم سراغت

سوده چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:11 ق.ظ http://cherknevic.blogsky.com/

خیلی درس قشنگی دادی .
درسی که میدونستم ولی انگاری یادم رفته بود چون تا به این حد بهش اعتقاد نداشتم . از تلنگر خوبت ممنون . من از اونهائی هستم که همیشه منتظرم همه چی اول از طرف مقابلم شروع بشه ولی بهم گوشزد کردی که زیاد هم راه درستی انتخاب نکردم.

چقدر خوشحالم که این نظر رو داشتید

واقعا ممنونم

بابالنگ دراز سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://khateratebarani.blogsky.com

دوست خوب و نازنینم
این مشکل بزرگترین مشکل قرن بیست و یکم برای ادمهاشه
و هممون این راههارو طی کردیم و تجربه
البته دوست عزیزم نقدی که میتونم به این پست شما داشته باشم اینه که در تمامی راهایی که تجربه فرموده اید اینو فراموش کرده اید که فاکتور پیش روی شما بسیار مهمه
کاری به نتیجه گیری شما ندارم که شاید موضوعی دیگه هستش که به موضوع اصلی پیوند دادین
ولی در راه جدایی و فرار از اون توی این راهها شاید بعضیشون میتونستن کمکتون کنن
همونجوری که شاید منو هم کمک کردن
نمی دونم
می خوام یه چیزی رو رک و راست بی هیچ غرضی و برادرانه خدمت شما بگم
حدس میزنم شا از یه چیزی تو زندگیتون در رنج هستین
همیشه یه چیزی تو سینه ی شما سنگینی میکنه
به همین خاطر احساس میکنم همیشه یه طرف نگرش شما جنبه ی بدبینی داره
امیدوارم این حدس من درست نباشه
ولی اگه به فرض محال درست باشه باید ابتدا به ساکن همه ی مشکلات و را ه حلشو از خودتون شروع کنین
موفق باشین

البته این پست تماما راه های مناسب و تجربی رو معرفی میکنه و من فکر میکنم ما همدیگه رو درک نمیکنیم چرا که شما در پایان متوجه درست شدن تمام گرفتاری ها نشدید و فکر کردید هنوز یه باری درون من سنگینی میکنه

درحالیکه عنوان این پست راه حل است نه ناکامی

من با عشق ورزیدن به انسانها خودم دارم رشد میکنم و ظاهرا این نتیجه برای شما مفهوم نبوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد