ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

زال

در شاهنامه سخن از کودکی است که مانند زردشت و مسیح در لحظه تولد شگفتی همگان را برمی انگیزد ولی موجب طرد شدن از طرف پدر خویش میگردد. این کودک پاک و اساطیری همان زال است که نماد سپیدی بر روح و جسم و اندیشه اش به پیری و خردمندی در ادبیات فارسی اشاره دارد و نماینده همه کودکانی است که از پدر خود بیشتر میفهمند و فرزانه ترند برای همین از طرف ایشان طرد میشوند و ترسی که پدر ساده لوح از فرزند دانا دارد با بی مهری به پسرش مشاهده میشود. زال به صحرا افکنده شده توسط فردی فرزانه تر از خود که در شاهنامه همواره بصورت سیمرغ تصویر شده بزرگ میشود و در جوانی با عشق پاکش به رودابه نوه ضحاک همه کینه ها و دشمنی ها را نسبت به خاندان ضحاک میزداید و در مقام پدر فرزندی بدنیا می آورد که برجسته ترین قهرمان شاهنامه یعنی رستم تهمتن است .  

 

نکته ای که در شاهنامه چند بار بدان اشاره شده بی مهری پدران به پسرانشان است که نکته ای ژرف برای اندیشه ایرانی است و جالب اینکه این پسران همگی قهرمانان تراز اول شاهنامه اند مانند زال ، سیاوش ، گشتاسب و حتی سهراب . با آگاه شدن از سرنوشت این قهرمانان میفهمیم در بسیاری موارد تنها نیستیم .

نظرات 11 + ارسال نظر
سینا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/


با درود بر تو ایرانی


این مطلب را خواندم جالب بود در کل با گفته شما موافقم . و نظرات خودم را در پیرو این مطلب میگم .
مطلب شما رو به چهار بخش تقسیم می کنم
1 . قسمت اول که موافقم
2 . قسمت دوم باز با گفته شما موافقم ، ولی اینکه شاید با ساده لوحی پدر چیز دیگری هم باشد مثلا تفکر جامعه در آن زمان نسبت به اشخاص وچیز هایی خاص کلا ( شاید فردوسی می خواسته به این اشاره کنه ) ... مثلا الان رفتن به کره ماه عادی است ولی در قدیم بچه معلول یا کر باشه یا کور باشه یا شل باشه عادی نبوده . و طرد راحت آن چیز توسط فرد نشان دهنده قدرت قوی تر جهل جامعه بر قدرت جهل فرد است .
3 . قسمت سوم عشق در ادبیات فارسی هم شاید همیشه ، یه نگاه خوب نسبت به بدی ها در انسان ایجاد کنه ، حتی در شکست های عشقی در ادبیات ( ایران ) و اینکه فردوسی چرا زال را که ناکام و طرد شده جامعه برای پدر شدن بهترین شخصیت شاهنامه انتخاب کرده من فکر کنم شدت تضاد باشه که اثر بیشتر بزاره .... مثلا اول ناامید کامل بعد امید وار کامل .... ( نظرات من همه شخصی است و شاید در بعضی موارد ربطی هم به مطلب شما نداشه باشه ، پس پیشاپیش ببخشید )
4. قسمت چهارم ودر باره نکته آخر شما که همه شخصیت ها نمی تونه اتفاقی بوده باشه شاید فردوسی عمدا کرده ... و آیا به بی مهری پدران به فرزندان ربط داره نمی توان قاطع گفت ... چون درباره مثلا رستم شاید قبل از بی مهری به شکل داستانی که برای زیبا شدن..... آن شخص خوب فریب گروه دیگر ( بد ) را بخورد... و آگاهی خود وتلاش برای یافتن آن را فدای غرور بیجا کند . ...... و شاید اگر قرار بود داستان را ادامه دهد باز پسر سهراب از سهراب آگاه تر می شد و فردوسی منظورش همان نشان دادن تحول جامعه می شد ....
5 . حرف من : آره به نظر من الان هم این وجود داره و ما طرز فکرمون با پدرانمان فرق می کنه و ( راحت تر نه بهتر ) به درد جامعه امروز می خورده .... منظور از طرز فکر علم به علوم را نمی گم بلکه شکل زندگی با جامعه به روز شده منظورم است .
به امید دیدار

آریایی

ممنونم از نظر خوبت سینا جان
به تداوم زندگی سهراب فکر نکرده بودم ... خیلی جالب گفتی

مقایسه ای که بین فرزند کشی در ادبیات ایران و پدرکشی در ادبیات غرب دیده میشه مقایسه بین رستم و سهراب از این طرف و شاهزاده اودیپوس از طرف یونانه که چون قبلا گفته شده بود من در ننوشته ام نیاوردم

شکیبا یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ق.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

سلام پادرا
خوبی؟
این پستت رو خودم بازم داغ دلم تازه شد!خیلی خوب میدونی چی میخام بگم...
فکر کنم این فرزند آزاری و فرزند کشی تو خون ایرانی ها باشه و بعد از نسلها هنوزم وضع با اون زمانها فرقی نمیکنه!
خلاصه این که پادرا جان دل من خونه!!

مهم اینه که فردوسی هم اینو فهمیده بوده ولی خب کار خاصی نمیشه کرد بجز اینکه این میراث بد رو به نسل بعدی منتقل نکرد !

پست قبلی هم یه کم جدی شد چون در ادامه بحث با یکی از دوستام بود . ادبیاتم رو میشناسی خودت . با اونایی که همدلی نظر بده

ونوس پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://razegolesorkh2010@blogsky.com

خیلی جالب بود!
میتونم بپرسم رشتتون چیه؟

من معماری خونده ام ولی علاقه ام به زمینه های فکری بیشتره
و ممنون از نظرت ونوس جان ...

سحر یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.ashavahishta-snz

نوشتت خیلی خوب بود و من رو به یاد داستان خواب دیدم زمستان است harsu میندازه اگه مایل بودی داستانشو بخون
www.harsu.blogfa.com

ممنون سحر جان

خوندم اون داستان رو .... انصافا خیلی قشنگ تصویر کرده بود ... من احساس فقر کردم از اون نوشته شاید هم ایرانیان درگیر با فقر این آیین پسر کشی و بی مهری رو روا میدونسته اند .... نمیدونم

زئوس یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ http://pakzad.blogsky .com

مطلبی به این کلیت و جامعی در مورد این رابطه جایی نخوانده بودم . این بی مهری امری است حتی اکنون هم فرزندان بواسطه عاطفه و احترامی که برای پدران شان قائل هستند . بر زبان نمی آورند .

شادکام و سربلند باشید . از نوشته های شما لذت می برم . از یادداشت هایی که در وبلاگ من می گذارید سپاسگزارم . نوعی همگونی با شما در وجود خودم احساس می کنم

خیلی ممنون از لطفتون

من هم همین حس رو نسبت به نوشته های شما دارم و خیلی خوشحالم که به نوشتن ادامه میدید

با خوندن نوشته هاتون کاملا به تفکر کشیده میشم و برای همینه که نمیتوننم نسبت بهشون سکوت کنم

باز هم ممنون از حضورتون

سینا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ


با درود بر تو ایرانی

1 . من هم موافقم ، همیشه ایران در مقاطع ای از تاریخ گرفتار استبداد بوده ، اما سیاه دیدن شما در کل یک مجموعه مخالفم .....
2 . اینکه شما به یکی از نماد کشور ایگونه نگاه می کنید خیلی جالبه می دونید چرا ... چونکه مثلا گاو نماد کشور هند است یعنی گاو نماد شاخ زدن و کشتن و دل و روده را بیرون آوردن است .... نه این طوری نیست ... گاو نماد زندگی و زایش است .
3 . نماد ما ... شیری با دم برانگیخته ، شمشیری را به دست گرفته و خورشیدی را به پشت می کشد ..... شیری با دم برانگیخته بیشتر نماد قدرت و شاهی را می دهد تا درندگی را ...... خورشید هم نماد دین مهر یا میترا است که به باور پرستش کنندگان میترا یا مهر خورشید مقدس است ..... و در کل یک قدرت پاک شاید بهتر معنی بده تا این چیزی که شما می گویید

پایدار باشید

آریایی

قبول دارم که به کل قضیه سیاه نگاه کردم ولی شیر بیشتر نماد درندگیه تا پاکی و آرامش و اینها !! یعنی معنی اصلیش قدرت و سربلندیه ولی شاید معانی ضمنیش این طور متبادر میشه .... بهرحال تلاش من در اینه که صفتهای خوب این شیر درنده رو هم یاد آور بشیم

شاید ما حرمت شیر و قدرتش رو نگه نداشته ایم که باهامون بد رفتار میکنه ... شاید بدجور پا روی دمش گذاشتیم

بهرحال فعلا که داره بدجوری ازمون انتقام میگیره

راستی پیشنهاد میکنم کتابهای آقای قاضی مرادی رو یه نگاه بندازید .... درباره خوی قدرتگرای ایرانی ها خیلی با احترام و آسیب شناسانه تحلیل داره

مهتاب سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://harsu.blogfa.com

سلام
ممنون از نظرتون
به جز سحر معدود کسی بود که اصل داستان رو فهمید
ممنون از درک عمیقتون
و ممنون از پست های وبلاگتون:)

آرمین پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ب.ظ http://aminocity.blogspot.com/

سهراب‌کشی سنت پدرسالاری است. از سهراب شاهنامه تا سهراب اعرابی کشته می شوند تا پدرسالار تاوان ایستادگی برابر خویش را به ما یاداوری کند. پدرسالار اما نمی‌دانست که زمانه فرق کرده ومادر تو چو تهمینه سکوت نمی‌کند، می خروشد و خونبهای تو را آزادی جوانان این ملک قرار می‌دهد. این چند وقته که نیستی مادرت مادر همه‌ی ما شد سهراب، ما همه فرزندان او شدیم.

آرمین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://aminocity.blogspot.com/

مثل اینکه هکر رو تو اغتشاشات گرفتند دوباره برگشتی تبریک می گم

هکر از کمالاتم خوشش اومد باهام دوست شد ...

آرمین جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://aminocity.blogspot.com/

خدا ازت این خضوع و خشوع رو هم اگه بگیره که دیگه چیزی نداری . آخه تو چرا انقدر متواضی ؟ کمالات ؟ نکنه منظورت کم , آلات بوده؟ با ویرگول بخونش الانم نخند .به هر حال پسر خوبی بود اون هکر هم واسه خودش

اون جمله الان نخندت خیلی خوب بود چون دقیقا داشتم میخندیدم البته نه به مسخره ها ... به شادی

تواضع و فروتنی هم سر جاش خوبه
راستی توی یاهو به سوالم جواب ندادی ها ... نکنه میخواهی از دستم ناراحت بمونی ؟

علیرضا سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ق.ظ http://7hezrtu.blogfa.com

شبیه المپ شده اینجا .......... وای وای ، اگه هرا بفهمه زئوس و ونوس یه جا با هم خلوت کردند ......... :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد