ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

گریز از تکرار

وقتی بدنیا میای به همه چیز عشق میورزی ، از سینه مادرت گرفته تا توپ فوتبال و شخصیتهای کارتون و همبازی های بچگی ات. حتی به رقابت و بازی و درس به چشم خوش اومدن نگاه میکنی تا زمانیکه ...

آروم آروم احساس میکنی همه چیز داره تکراری میشه و میفهمی روزمرگی داره همه عرصه های کنجکاوی ات رو مسدود میکنه . همه پدیده ها قابل پیش بینی میشند و دیگه به چیزی عاشقانه نگاه نمیکنی . کاری نیست که نکرده باشی و سوال مهمی نیست که جوابشو ندونی.  

 

این مرگ روحی زمانی تشدید میشه که میبینی دیگران هم خودشونو سرگرم میکنند تا عمر بدون عشقشون زودتر تموم بشه و پشت خنده های بیهوده شون غمگینی فرار از این سردرگمی و تنهایی رو میبینی. دود، الکل، پارتی، سکس، ازدواج، خدا، مذهب، خودتو گول نزن هیچکدوم از تکرار رهایت نمیکنند. فقط دوچیز درونت باقی مونده : بیزاری از زندگی و انکار مغرورانه این بیزاری

  

تنها چیزی که نمیدونی اینه که این جهنم زنده جزای از دست دادن نگاه عاشقانه ات به هستی است و الگوبرداری از نسخه های دیگرانی که ادای خوشبختی شونو تمرین میکنی. عزیزم تا وقتی راه سعادت رو از دیگران یاد میگیری محکوم به موندون در این جهنمی  

نظرات 35 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

http://whi.s3.prod.lg1x8.simplecdn.net/images/2761201/tumblr_l4oalgLtHV1qc1lejo1_500_large.jpg?1277641979

به نظرم از این چیزی قشنگ تر نیس

ممنون آرمین جان

بابالنگ دراز دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ق.ظ http://khateratebarani.blogsky.com

خوشحالم که در اخر حرفات به این جهنم هم اشاره ای کردی
جهنمی که باید بیشتر از اینا بهش اشاره کنی
جهنمی که همه ی شخصیت مارو از ابتدا تشکیل میده
همه ی خوشیها و بدبختیهامونو
وقتی همه ی ابراز شاد زندگی کردن رو از دستت بگیرن اونوقت همه ی تلاشت همانند دست و پا زدن در باتلاقه
شما به این قضایا به دیده ی تک بعدی مینگرید
همانند چند واحد روانشناختی دانشگاهی
امیدوارم برای همه ی ابعاد قضیه راهکاری داشته باشید
راهکاری عملی و بروز
موفق باشین

به نظر من شما به خودتون به چشم قربانی برگشت ناپذیر نگاه میکنید
من اساسا برای دیگران ارج و قربی قایل نیستم که باور کنم میتونند چیزی رو ازمون بگیرند یا نگیرند
این خود ما هستیم که همه چیزمونو در اختیار ربایندگان قرار میدیم

جهنمی هم که بهش اشاره کردم تجربه همه انسانها از روزمرگی و تکرار است ... اگر شما هم مثل من از این روزمرگی جان سالم به در برده باشید دیگه احساس نمیکنید که در جهنم هستید

راستی اگر سایر ابعاد برخورد با این موضوع رو در نظرتون داشتید نام ببرید تا حداقل فکر من از تک بعدی بودن به شناخت درد و پیدا کردن روش درمان از دیدگاه های شما هم آشنا بشه

آناهید دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ق.ظ http://mihaniazad2.blogfa.com

درود. دوست عزیز خیلی سپاسگزارم از اینکه به وبلاگ من اومدی. من هیچ جا نگفتم که ما اشتباه نمیکنیم. هر انسانی در هر زمانی ممکنه اشتباه کنه و پاش بلغزه. شاید اصلا ما همین الان در حال اشتباه کردن باشیم ولی این ایدئولوژی ماست و ازش دفاع میکنیم. مثل ۳۰ سال پیش که پدرها و مادرهای ما از عقایدشون دفاع کردند. الان هم دارن تاوانشو میدن. شاید ما هم یه روزی تاوان اشتباهاتمون رو بدیم. ولی دست کم حسرت نمیخوریم از اینکه از عقایدمون دفاع نکردیم و گذاشتیم هر چی میخواد بشه و خودمونو بدست تقدیر و جبر سپردیم. من نگفتم ما لایق رسیدن به ارزشهای انسانی هستیم بلکه نظر من اینه که باید باشیم. باید اینقدر به ارزشهای انسانی نزدیک بشیم و بهش برسیم که واقعا هیچ چیز دیگه برامون مهم نباشه. و امیدوارم یه روزی این آرزو در تمام جهان برآورده بشه که در اون صورت دنیا بهشت میشه. منظورتون رو از طرز برخورد متوجه نشدم. اگر دوست دارید بیشتر توضیح بدید طرز برخورد چه کسانی؟ مردم ایران عاشق قدرت و مظلومیت نیستن. حکومتهایی که بر ایران حکمرانی کردند عاشق قدرت بودند و این ضعف تقریبا تمام حکومتها بوده. حکومتهایی که از دموکراسی بویی نبردند. مردم ایران مظلوم نیستند درسته همیشه بهشون ظلم شده ولی هیچوقت زیر بار ظلم نرفتند و همیشه از خاک و عقایدشون دفاع کردند. امیدوارم این روحیه همیشه در ایرانیان باقی بمونه و در نسلهای بعد هم از بین نره. که اگر از بین بره دیگه ایرانی باقی نخواهد موند. متاسفانه بلوغ فکری در ایران از بین رفته. دست کم میتونم بگم بیشترش از بین رفته ولی میتونه دوباره حاکم بشه. اگر مردم بخوان. وقتی حکومت ما درکی از مسئولیت اجتماعی نداشته باشه توقعی از محکومان این حکومت نمیشه داشت. ولی این تقصیر کیه؟...
بازم ممنون که اومدی. خوشحالم کردی.امیدوارم از بیننده های همیشگی باشی.

آناهید جان پدر و مادرهای ما تاوان اشتباهشون رو ندادند ... ما داریم میدیم !

اینکه میگم مظلومیت طلبی اشاره به مراسم عاشورا داره که همه ایرانی ها سرنوشت خودشون رو در مظلومیت امام حسین میبینند و همیشه در صدد انتقام و پس گرفتن میراث خودشون از دیگرانند .... قهرمان ملت ما دیگه رستم دستان نیست شهید مظلومه ....

نمیدونم در خانواده چند درصد از ایرانی ها میشه با رای صادره از طرف پدر و مادر به مشارکت و یا مخالفت پرداخت که حالا ما این انتظار رو از قدرتهای برتر در این کشور داشته باشیم ؟

نگاه من بیشتر جنبه فرهنگی و آسیب شناسی داره چون باور دارم با فریاد و حرکت شتابزده چیزی درست نمیشه بلکه با زمزمه و نقد از درون میشه خیلی چیزهارو تسخیر کرد .... علاوه بر تجربه های خودم در این زمینه نگاه به تاریخ ایران هم همینو میگه :
تغییر رفتارهای خلفای عباسی توسط خاندان برمکی
تغییر سلاطین غزنوی توسط خاندان سامانی
تغییر فرهنگ سلجوقی توسط خواجه نظام الملک و نصیرالدین طوسی
تغییر شاه صفوی توسط حکمای اشراقی
تغییر فرهنگ قجر توسط قایم مقام و امیر کبیر
از این نمونه ها در ایران زیاده ...

آرمین دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ http://aminocity.blogspot.com/

من که فعلا به خاطر درس اول تو دومی و به خاطر دومی تو اولی تجدید شدم . باید ببینم که می تونم پاس کنم یا نه ؟
مرسی بابت نظر

با روحیه ای که من از تو میشناسم هر دو تا رو پاس میکنی .... البته با دقت و صبر

سحر دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:01 ب.ظ http://www.ashavahishta-snz.blogfa.com

نه واقا این طور نیست تا آخر عمر یه سری سوالای حل نشده داری و دنبال کشفشی روزمرگی برا کساییه که خودشون رو گول میزنن
بعضی وقتا لازمه از دیگران یاد بگیری حالا با انکار حرکاتشون یا تاییدش
جایی که هستیم محل آزمون و خطاست و اینا بهانس واسه یاد گیری و خودساختگی
زندگی خیلی قشنگه و وقتی قشنگ قشنگ می شه که قشنگم نگاش کنی
حالا بعضیا قشنگی براشون الکل و سکس و پارتیه یا علم و زندگی سالم و همه ی اینا فقط به دید خودشون بر می گرده و بستگی داره که لذت رو تو چی ببینن
به قول زدبازی زندگی منه بهم نگو چی خوبه چی بده زندگی مال منه خودم می دونم چی بهتره هر جور می خوام می خوام بگذره زندگی مال منه زندگی مال منه این زندگیه منه
ببخشید اینو زذ بازی می گه منم قبولش دارم.

ممنون از نظرت سحر جان
بخصوص این شعر زدبازی خیلی شادی آور بود

ولی بحث من اینه که کاری که میکنیم مهم نیست مهم هدف ماست که آیا بر اساس لذت و عشقه یا بر اساس فرار از تنهایی و تکرار و اینها

شعر زدبازی نمیگه داره در میره از مشکلات یا اینکه واقعا داره لذت میبره .... من دنبال این سوالم

مجتبی دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://chaparkhane.persianblog.ir/

زیستن ما در یک بازه ی بسته ی مرگ و زندگی قرار دارد[زندگی،مرگ] و زمانی که ما در این بازه قرار می گیریم باید خودمان را سرگرم کنیم ،با هر چیزی مذهب ،خدا، فلسفه ،عرفان، آزادی،درس ، دانشکاه، شهوت و یا حتی همین فوتبال
بنابریا ما مجبوریم که خود را سر گرم کنیم و اگر بهتر  نگاه کنیم می بینینم که تنها داریم در این دنیا خود را سر گرم می کنیم ،و چه زیباست که خود را زیبا سرگرم کنیم

ممنون از نظرت مجتبی جان ولی من اصلا نظر شما رو قبول ندارم دوست من

این حرف شما یعنی تن دادن به بی مسئولیتی و انفعال شدیدی که شاید هدف همه کسانی است که عاشق سوار شدن بر فکر من و شما هستند

سرگرمی برای رفع خستگی و بدست آوردن شادابی دوباره است ولی اینکه هدف از شادابی رو وادادگی و رها شدن در زندگی بدونیم پاک کردن صورت مساله است

آترا سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://kaghaz-pareha.blogfa.com

زیباست...
می دونی چیه؟1 به نظر من امتحان الهی و این چیزا قبولشون نداری مانعی برای اراده ی آدمی نیست که میگی چون اراده داری به این چیزا اعتقاد نداری... نمیگم اعتقاد داشته باش ولی میگم برای عدم اعتقادت دلیل بهتری بیار!!! البته جسارت نباشه هااا!!! فقط نظرمو گفتم... اگه ناراحت شدی نشنیده بگیر

اختیار داری آترا جان ... نقد از دوست که ناراحت کننده نیست

من چون به ذهنم رسید که عدم اعتقاد به امتحان الهی با قدرت اراده و اعتماد به نفس انسان در رابطه مستقیمه بیانش کردم ... شاید بهم هیچ ربطی نداشته باشند

بابالنگ دراز سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://khateratebarani.blogsky.com

سلام دوست خوبم
ممنون که جوابامو گذاشته بودی
لازم دونستم چند کلام بگم
نه برای تایید کردن
من خودمو تافته جدا بافته و در غالب ایده ای خاص نمیبینم
من مانند میلیونها جوان با استعداد هستم که همه ی ارزشهام در یک جامعه ای مثل ایران سوخته
جامعه ای که خیلی از اختیاراتشو نداریم
ولی میخواهیم داشته باشیم
چون سوختن بیش از این رو دیگه نداریم
خیلی بحث ها رو مطرح کرده اید
کاش رودر رو بودیم
بحث های جالبی از اب در می اومدن
برعکس شما من به تک به تک موجودات کنار خودم به دیده احترام مینگرم
و مطابق عقیده بزرگان اون فلسفه هایی که مرجع شما هست که میفرمایند انسان موجودی است ساخت پیرامونو اجزای تشکیل دهنده ی ان و همچنین با استناد به این قضایا نتیجه میگیریم که شما هر احساسی که داشته باشید بدون تاثیر از محیط نیست و نخواهد بود.
سخن بسیار است
فرموده بودید ابعاد برخورد با معضل کودکان کار را بیان کنم
عرض کرده بودم که تک بعدی میبینید و سر سخن خود نیز هستم
دوست عزیزم
تمامی مسائل در همه ی ابعاد در یک جامعه ی بشری مانند زنجیر متصل بهم هستند
همه ی مسائل اعم از سیاسی گرفته تا ورزشی
که در یک پست هم اشاره ای به این قضیه داشته ام
اینکه عرض میکنم تک بعدی میبینید منظورم اینه که حلقه های این زنجیر بسیار بلند رو که در یک جامعه بهم تنیده شده اند رو تک به تک بررسی میکنید
شاید در بررسی جدا نتیجه ی مطلوبی داشته باشه و سخن درستی داشته باشید
ولی اگر بخواهیم از شعار و پرستیژ کلاسیک ان خارج شده و به قول معروف عملی حرف بزنیم باید تک تک این حلقه هارو نه جدا از هم بلکه در کنار هم بررسی کنیم اونوقته که برای حل معضل کار کودکان نخواهیم گفت که بروید و به شهرداری مراجعه کنید چون در شهرداری بچه های خوبی هستند که کمکمان خواهند کرد
کدامین کمک؟
شاید ان کمک کننده ای که اشاره میفرمایید خود اسیب دیده ای ست از این جامعه ی تخریب شده و سوخته که خود نیز خبر ندارد و ان شخص کمک کننده خواهد بود
حالا شما بفرمایید کمک مناسبی خواهد بود؟
کاش حضوری خدمتتان بودم
------------------------------------------
جواب بقیه ی کامنت هایتان در وبلاگم خواهد بود
ممنون از قدمهایتان

ممنون از اینکه این بحث رو باز کردید
من هم خیلی خوشحال هستم که دوست عمیقی مثل شما رو اینجا پیدا کردم و بدون شک آشنایی بیشتر برای من باعث افتخار خواهد بود

من منکر احترامی که شما برای اطرافتون قایل هستید نیستم که خودم هم این احترام رو برای همه موجودات زنده قایلم ولی نگاه من معطوف به دخالتهای سایرین در عرصه زندگی شخصیه یعنی همون چیزی که شما بعنوان از دست رفتن همه چیز توسط دیگران مطرح مکینید . من به تاکید هیچ اهمیتی به این دخالتها نمیدهم و شدیدا باور دارم از ماست که برماست ... خودم رو به هیچ عنوان نسل سوخته و نا امید و سرخورده نمیبینم چون در دیگران چنین توانی رو برای سوزاندن و پایمال شدن خودم سراغ ندارم اگرچه به قول شما به همین نسل تعلق دارم و از دیدن همسالان نا امید خودم بنا به کثرت جمعیت تعجب نمیکنم

اشاره من به بچه های خوب خدمتگذاران شهرداری نبود بلکه به همون کودکان کار بود که دوستان بانشاط و خوبی هستند و من خواستم پیشنهاد بدم باهاشون از نزدیک برخورد کنید و از بیرون در موردشان قضاوت نکنید تا ببینید دنیای این قشر متفاوت از نگاه ماست

در ضمن من به تک بعدی نوشتن جواب خودم اعتراف میکنم ولی از شما تقاضای ارائه سایر ابعاد رو داشتم که همچنان نگفتید

البته اگر پستها قبلی منو خونده باشید متوجه ابعاد مختلف در آسیب شناسی اجتماعی خواهید شد

بازهم ممنون از حضورتون

سینا سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/

با درود بر تو ایرانی

" دست دادن نگاه عاشقانه ات به هستی " از نظر من همان روح وعشق ولذتی است که انسان در انجام کار ها دارد که کار هایی که در آنها لذت نباشه تا اوایل که تازه شروع به آن کار ها می کنیم جالبه ولی بعدا کم کم برای انسان کاری تکرای میشود و بستگی به آن کار که انجام می دهد تاثیر کم یا زیاد در زندگی انسان می گذارد ...... مثلا درس خواندن ( چون مدت آن کمتره ) شاید تکرار آن کمتر از ... تکرار کاری مثل شغل انسان ( که مدت آن زیاد تر است ) در زندگی انسان می گذارد، باشه

پایدار باشید

آریایی

سینا سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/

بادرود بر تو ایرانی

با این حرفت موافقم ... بدبختی حق همه کسانی هست که گذشته خودشونو و از همه مهم تر خودشونو نمی شناسند ... این افراد از تمام نژاد ها ونسل ها ...محکم به شکست هستند

خوشبختی در قلب انسانهاست .... برای بدست آوردن همه چیز شادی رو دادیم و چی بدست آوردیم ؟

..... 50 - 50 موافقم .... یعنی گاه برای بدست آوردن چیزی می توان شادی را فدا کرد ... ولی باد بدانیم چه چیز می باشد و فقط شاد بودن نمی تواند جانشین همه عناصر در زندگی انسان باشد . ( بر عکس تفکر شما )
شاد باشیم .... اما آزاد نباشیم
شاد باشیم ... اما اراده مان را می گیرند
شاد باشیم .... اما تاریخمان را تحریف کنند

شاد باشیم و .......


بدرود


به این میگن یه نظر مخالف عالی

شاید تاکید من روی شادی برای غفدان شدیدش در میون مردم میهنمه
شاید هم چون خودم همه کارهامو با این عامل جلو بردم و بویژه در مقابل جامعه بی عشق و خشن ایرانی دوام آورده ام میخوام این نسخه رو برای همه صادر کنم

به هرحال برای بدست آوردن آگاهی تاریخی و اراده و آزادی فردی قبول دارم که صرفا شادی کافی نیست ....

سینا سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/


با درود بر تو آریایی

" صحبت از دموکراسی برای ملتی که حتی نمیتونه رو در روی خانواده خودش به ایسته و حقشو بگیره یه کم زیاده "
گفتم با این حرفت مخالفم ، چون این حرفت خیلی کلی و معانی رادیکال زیادی نسبت به خانواده وجامعه داره
شاید به تفاوت نگاه ما به خانواده و جامعه باشه ...... شما همیشه در نوشته هایت که تا به حال من بیشترشان را خواندم ....همشه وقتی در باره خانواده ایرانی حرف می زنی
یک خانواده مستبد ( نه به معنای رایج آن ) که تمام اراده ها را از انسان می گیرد و انسان را به عقب و انزوا می برد و اگر انسان می خواهد به بزرگی و موفقیت برسد باید این حصار رابشکند و غیره .... که همیشه هم میگی ....... ، به نظر من این جور خانواده ها هنوز هم در جامعه ایرانی وجود دارن .... ولی بخشی از جامعه ایرانی هم به شکل نوین تغییر کرده ، مثل شما و که از نوشته هایت معلومه وخودم ..... اما تفاوت ما اینه که شما در خودت تغییر اساسی می بینی در حالی که در خانواده ات این تغییررخ نداده( بعید است ؛ چون اکنون در همه خانواده های ایرانی به اندازه یه کف حداقل تغییر رخ داده ) و تضاد شما زیاد و زیاد تر دیده می شود ( پس طبق گفته قبل این تفاوت نمی تونه خیلی خیلی زیاد باشه )
ودر جامعه غربی هم بخشی از جامعه که به خانواده پایبند هستن و احترام رایج نه به شکل ایرانی ولی بسیار زیاد شبه به آن .... وجود داره و در آن جوامع به صورت وسیع دمکراسی در جامع وجود داره
یه چیز دیگر طرز تفکر شما وجود داره اینه که :
شما یه تغییر کلی کردی قبول در جهان مدرن قرار گرفته ای قبول ...... و من هم گفتم جامعه ما هم یه حداقل تغییر را داشته
اما شما تفکر جدیدخود را با تفکر جامعه ایرانی قبل از تغییر برابر قرار می دی و بعد نتیجه یا مطلبت را می نویسی و به همین خاطر تضاد ( آن تفکرات ) در نوشته های شما خیلی خیلی زیاد دیده می شود
و شما میشی کسی که در برابر یه مردم 50 سال پیش قرار گرفته که هیچ نمی داند( نه به معانی فهمیدن ، به معنای اندیشیدن ) در حالی که فاصله شاید داشته باشه ولی 50 سال نیست بهت قول می دهم نیست شاید چیزی حول وحوش 10 سال از تفکرات جامعه با شما فاصله باشه ولی در مقاله های شما این تفاوت 50 ساله به چشم می آید وبیشتر انتقاد هایی که به من هم می گیره همینه
در 50 سال پیش مردم نمی خواستند انتخاب کنند ولی اکنون نمی توانند چنین تصوری را برای خود نکنند ........ وحق خود می دانند
" صحبت از دموکراسی برای ملتی که حتی نمیتونه رو در روی خانواده خودش به ایسته و حقشو بگیره یه کم زیاده "
ببخشید ولی این جمله شبیه جمله پادشاهان دوران قاجار به مردم اون زمان می مونه ....... یه کم ( خیلی ) قدیمی است

بدرود

پایدار باشید

آریایی

سینا جان از اینکه انقدر برای من وقت گذاشتی ممنونتم چون این بحث در من خیلی ریشه داره برات بازش میکنم

ایران کشور هفتاد و دو ملتی است که ساکنانش باهم از نظر فرهنگی شدیدا متفاوتند . از همسایه های نزدیک گرفته تا خواهر برادرها که از نظر قلبی بهم نزدیک نیستند (شاهد مثال هم معضل تقسیم ورثه که یکی از شایعترین اختلافات خانوادگی در همین ایران امروزه) کار گروهی و تجربه شراکت که دیگه هیچی ... این جدایی قلبی انسانها بنا به هر دلیلی (مثل استبداد یا نا آگاهی یا هرچی) باعث شده ایرانی ها فقط عاشق بچه های خونی خودشون باشند و برای هیچکس دیگه ای هم اهمیت قایل نباشند. این محبت افراطی به بچه ها باعث وابستگی شدید انسانهای داخل یک خانواده بهم میشه و همینطور باعث ایجاد انتظاراتی متقابل از طرف خانواده نسبت به رفتارهای بچه ها تا جاییکه از هرنوع دخالت و اظهارنظری در نوع زندگی همدیگه بویژه بچه ها کوتاهی نمیکنند. نقد من همیشه متوجه این دخالت هاست که خیلی ناخودآگاه انجام میشه.

البته این وضع کلا در کشورهای خانواده پرست مثل یونان و ایتالیا هم هست خلاصه که این تداوم حضور بچه ها تا سنین بالا در خانواده هاشون بدون اینکه با مردم بیرون از خانواده آشنایی صادقانه ، جدی و مفیدی برقرار کنند باعث میشه نسل قدیمی خانوده برای خودش یک سری قوانین و چارچوبهای خاصی ایجاد کنه که بیانگر اصالت هر خانواده ای است و تغییرش توسط نسلهای بعدی آسون نیست چون به شکل آیین و وسیله ای در مقابل بی اصالتی های دنیای بیرون در آمده. مذهب و قومیت و طبقه اجتماعی هم اطاعت از این چارچوب هارو تشدید میکنه.
حالا آیا نظر شما اینه که در 50 سال اخیر یا حتی در 1000 سال اخیر ویژگی این خانواده تغییر کرده ؟
آیا دخترهای ایرانی امروز میتونند راحت به تجربه های عاشقانه بدون اجازه پدر و مادر بپردازند ؟
آیا پسرهای قند عسل امروز میتونند هر شغلی که واقعا دوست دارند و پدر مادرشون دوست ندارند انتخاب کنند ؟
آیا فرزندان ایرانی امروز میتونند شبهای عید نوروز و یلدا و ... در کنار دوست هاشون باشند و از خانواده اجازه نگرفته باشند ؟
ولی در غرب میتونند . وقتی به سن 18 میرسند باید برند سراغ زندگی خودشون . در ایران امروز چند درصد 20 ساله های پولدار میتونند مستقل زندگی کنند ؟

در ضمن خوشحال میشم شما هم نظرت رو نسبت به نقش خانواده در ایران بنویسی چون برام خیلی جالبه که چطوری خانواده رو عامل پیشرفت و رضایت در ایران میبینی ... صرف اینکه بگیم خانواده ها اینطوری نیستند فایده نداره شما بنویس که چطوریند . شاید من نمیبینم و نمیدونم .

آناهید جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ق.ظ http://mihaniazad2.blogfa.com

درود. با یک آپ کوتاه منتظر حضور گرمت هستم.

سحر شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.ashavahishta-snz.blogfa.com

هدف؟
شاید جاش نباشه اما سه سال از نوجوانیم که می تونست بهترین سال های زندگیم باشه بدترین سال های عمرم بود , فقط به دلیل اینکه هدفی در کار نبود و به قول تو تکرار روزمرگی داشتم اما دو ساله که ورق برگشته...
اکثر آدما هدف دارن هرچند کوچیک و به هدفشون عشق میورزن , اکثر آدما دلبستگی دارن هرچند کم و اکثر آدما با دلبستگی به هدف ادامه میدن بازهم با عشق
پادرا جان هیچکس با روزمرگی زنده نیست , چون اگه امیدی نباشه , هدفی نیست و در این صورت زندگی زندگی نیست , خیلی ها ادای بی هدفی رو در میارن خیلی هام بی هدفن اما این ها به اینجا ختم نمیشه همون طور که برای من ختم نشد...
بالاخره یا زندگی یا مرگ تدریجی...

سحر شنبه 12 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.ashavahishta-snz.blogfa.com

راستی پست آخرم شاید جوابی برای یکی از این بحث های مطرح شده باشه

سوده سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ق.ظ

ولی بعضی چیزها یا کسان هستن که اگه تا آخر عمر هم بهشون نهایت عشق داشته باشی , باز هم کمه و بعد از رفتنشون احساس میکنی براشون خیلی کم گذاشتی ..مثل عشق به پدر و مادر و خواهر و برادر و بچه و همسر و ... و این عشق نه تنها تا آخر عمر تکراری و خسته کننده نیست بلکه جاودانه و مقدس هم هست.

در ضمن
انقدر سوال هست که هیچکی نمیتونه جواباشونو بده و مجبوری تا آخر عمر بگردی و بگردی تا شاید یه نشونه ای از جواب پیدا کنی.


شاد باشید و با شادی و امید زندگی کنید.

سوده جان اینطوری که حرف میزنی من فکر میکنم یه زنبور عسل یا مورچه مهربون داره باهام به زبان آدمیزاد حرف میزنه

از زنبور هم بپرسی میگه کار روزمره من خیلی هم عاشقانه است ... ولی من اسم غرایز رو عشق نمیذارم

مهر به خانواده جزو غرایزه چون بدون فکر و از روی کشش طبیعی صورت میگیره

تفکر ویژگی انسانه !

سینا سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/

بادرود بر تو ایرانی

تو این قسمت به سوال هایی که پرسیدی پاسخ می دهم (البته پاسخ شخصی خودم را )
حالا آیا نظر شما اینه که در 50 سال اخیر یا حتی در 1000 سال اخیر ویژگی این خانواده تغییر کرده ؟
من نگفته بودم این زمان زیاد است بلکه که این رابطه را به پیشرفت علم شبیه می دانم ..... که علم در 50 یا 60 سال اخیر به اندازه علم در کل تاریخ خود پیشرفت کرده یعنی این فاصله که گفته بودم در قدیم بسیار بوده واکنون نسبت به گذشته خود بسیار کم شده است خیلی زیاد کم شده است
آیا دخترهای ایرانی امروز میتونند راحت به تجربه های عاشقانه بدون اجازه پدر و مادر بپردازند ؟
این را نمی شود به صورت ساده پاسخ داد .... ولی این کم هم نیست .....نمی خوام بگم زیاده ها نه ...... ولی الان دختران و خانواده ما نسبت به 150 سال پیش کمی راحت تر به این موضوع می نگرند ...... ولی این مسئله به خیلی چیز ها ربط داره ..... ولی من یک سوال ازت دارم در همین باره از جوامع مقابل آن در غرب ..... یک دختر در چه سالی می تواند با پدر مادر خود در باره این مطلب حرف بزنه ..... آیا پاسخ به این سوال نباید به چندین چند مسئله از جمله بلوغ و شکل خانواده وغیره .... نگریست

آیا پسرهای قند عسل امروز میتونند هر شغلی که واقعا دوست دارند و پدر مادرشون دوست ندارند انتخاب کنند ؟
الان من که اطرافم را می بینم هیچ کس رو نمی بینم که والدینش اونو به رشته تحصیلی اش مجبور کرده باشن ..... در مورد شغل کمی این معیار در جامعه ما فرق می کنه .... باز به چند فاکتور( درآمد و موقعیت اجتماعی وغیره ... ) باید نگریست ویک باره نمی توان توضیح داد

آیا فرزندان ایرانی امروز میتونند شبهای عید نوروز و یلدا و ... در کنار دوست هاشون باشند و از خانواده اجازه نگرفته باشند ؟
میگم شما نگرشت متفاوت است ها اینه ...... در جامعه ما ایرانی ها الانه متفاوت شده و خیلی ها با هم زندگی نمی کنن .... و می خوان تو این روزهایی که شما گفتی بیشتر دور هم باشن و با هم باشن و همدیگر را ببینند ،

ولی در غرب میتونند . وقتی به سن 18 میرسند باید برند سراغ زندگی خودشون . در ایران امروز چند درصد 20 ساله های پولدار میتونند مستقل زندگی کنند ؟
در این باره من با تو موافقم زود مستقل شدن بهتره ...... ولی نمی شه مقایسه کرد چون خانواده در ایران و غرب نمی توان با هم مقایسه کرد ... چون مقایسه رو برای چیزی می کنن که چندین فاکتور داشته باشه ولی در این دو جا شکل ساختاری خانواده کلا فرق می کنه

در کل من به هردو شکل خانواده که می نگرم عیب دارن .... یعنی خانواده ایرانی شکل خود را بیشتر حفظ کرده ولی روح بعضی از کارها را از فرزند می گیرد
اما در غرب هم اجاره بیشتر و شکل دگرگون شده خانواده ........... اگه در مورد خانواده بحث کنیم اینجا مجهول متغییر است

بدرود

آریایی

از موشکافی جز به جزئت سپاسگذارم سینا جان ولی سوال من رو درباره خوبیها و سودمندی های خانواده جواب ندادی .

از طرفی اگر خانواده مجهول متغییره چرا انقدر ازش دفاع مبکنی ؟ جهل انقدر قابل دفاعه ؟

من هم قبول دارم که خانواده پیچیده است ولی به تحلیل این موجود پیچیده باور دارم وگرنه رشته مطالعات خانواده در دانشگاه وجود نداشت .

چسبیدن سفت و سخت ما ایرانی ها به بعضی چیز ها نشون دهنده کمبود حالات دیگه اونه .... حالت های متنوع زندگی در ایران انقدر تابو شده که مردم ما میترسند یه کوچولو خودشنو تغییر بدهند ...

منم موافقم که این تابو ها جدیدا کمتر شده چون بت های ذهنی مردم داره دونه دونه میشکنه ... البته اگه شما اجازه بدی ماها این بت ها رو بشکونیم و دلتون برای تاریخ و سنت و گذشته پر افتخار ایران تنگ نشه و جلوی همه این اصلاحات رو بگیری

tabaloogaa چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ق.ظ http://upodown.blogspot.com/

سلام پادرا! من فرشیدم(مرتبط با آس پیک)
کلا با قضیه موافقم ولی خب با این قسمت که ((کاری نیست که نکرده باشی و سوال مهمی نیست که جوابشو ندونی)) مشکل دارم. مسلما هر انسانی آرزوها و کارهایی داره که تا 100 سالگی هم نمیتونه بهشون برسه.(میتونه؟)
بعدشم مگه جدیدا نظریه همه چیز اسبات! شده که دیگه کسی سوالی نداشته باشه؟ تازه پرسش ها معنوی رو حساب نکردم...
پ.ن :جواب sms نمیدی چرا؟

سلام آقا فرشید گل

اول که چه کیفی کردم اینجا دیدمت ... خیلی بامعرفتی
دوم اینکه sms نیومد برام وگرنه من و جواب ندادن ؟ !!!

سوم اینکه چقدر خوبه که میگی سوالاتی تا پایان زندگی انسان وجود خواهد داشت چون آدمهایی که من در اطرافم دیدم به به جایی که رسیدند از سوال پرسیدن منصرف شدند و همه صورت مساله هارو پاک کردند ... واقعا خوشحال میشم ببینم تو جزو اونها نیستی و همیشه سوال داری

علیرضا چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ق.ظ http://fred13.blogfa.com

سلام پادی... باهات موافقم هیچ چیز نمیتونه مثل عاشقانه زندگی کردن تو این دنیا آدم رو ریلکس کنه... عاشقتم

پس فکر کردی من این پست ها رو برگرفته از چه عشقی مینویسم ؟

تو خودت و آدمهای خوب مثل تو اند که سرشار از عشقید و همه قوانین گذشته رو نقض میکنید ... تا تو و امثال تو هست من عاشق عشقم !

tabaloogaa چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ http://upodown.blogspot.com/

پادرا جان(زود پسرخاله شدم!)ممنون که لینکیدی.
راستی شاید تا حالا متوجه شده باشی که(نشدی؟) بالا و پایین گروهیه: یعنی من+دوستم پدرام(pedip).
تو وبلاگمون ملنوک((مورد لینک قرار گرفته))شدی.
واسه اطلاعات عمومیت بگم که من با اسم tabaloogaa مینویسم و پدرام با اسم pedip.

دیگه بهتر
اتفاقا منم حس کردم ادبیاتتون متنوعه ولی این به جذابیت وبلاگتون می افزایه

خوشم میاد خیلی با بقیه فرق دارید و ادا هم در نمیارید

زبان فارسی رو هم که متحول کردین .... کارتون جدیده و منم دوستون دارم

آرمین چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://aminocity.blogspot.com

سلام

اولا من اصلا آقا فرشید رو نمی شناسم که گفته با آس پیک رابطه داره , من کلا ایشون رو تکذیب می کنم و ایشون رو به رسمیت نمیشناسم .

دوما یادته یه بار گفتم بعضی آدم ها فک می کنن که دارن تفکر می کنن در حالی که فقط دارن پشی فرض های ذهنی شون رو مرتب می کنن . بعد تو گفتی اگه آدم این دو تا فرضیه رو هی تو ذهنش مرتب کنه خیلی با ارزشه :
1. آدم خدا رو به وجود آورده و.....
2. خدا آدم رو به وجود آورده و .....
خوب حالا من می گم :

در فلسفه هم گاهی شعرهای لطیفی هست. مثل این حرف که میگه خداوند از شدت ظهورش مخفی است. در واقع مفهوم این حرف اینه که خداوند اونقدر هست که گویی نیست. اون قدر حضور داره که انگار غایبه. اصلا غیبت‌اش به دلیل شدت ظهورشه. میگن خداوند مثل یک صداست که از اول آفرینش تا آخر اون با یه حالت پیوسته در هستی نواخته میشه. چنین صدایی رو تا قطع نشه کسی نمیتونه بشنوه. در واقع دائمی بودن صدا مانع شنیدن‌اش میشه. شاید به همین دلیله که ما نمی‌تونیم خداوند رو درک کنیم. به نظر من این خیال انگیزترین شعری‌یه که انسان در طول تاریخ سروده...
(روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور)

از اسم من دیگه نباید سو استفاده بشه ها !!!! :)))))

Pedip پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ http://UpoDown.blogspot.com

سلام.
من فکر کنم این مساله فقط تو ایران صدق میکنه! (که البته منظور شما هم غیر از این چیز دیگه ای نبود!)
گستره ی تفریحات سالم ایران تا سینما و شب شام بیرون رفتن با خانواده ادامه داره و بعدش دیگه میشه غیر سالم و مخرب (چیزی که تو گوشمون خوندن!)
ولی به نظر من کسی که دنبال هدف باشه و به یه چیزیش تو زندگیش علاقه داشته باشه (منظورم از هدف اصلن {عربیش میشه اصلاً} مدرسه و درس چندش آور ایران نیست) این فرد هر چقدر هم که هدفش به نظر بقیه کوچیک بیاد ولی حداقل واسه خودش جالبه و اگر اونو پیش بگیره گرفتار روزمرگی نمیشه!
من مصداق اینو تو زندگی کسایی دیدم که به صورت حرفه ای دنبال موسیقی هستن (نوازنده ها). به قول محسن نامجو ساز هم مثل دیازپام میمونه! اون دارو اثرش تا 4 5 ساعت میمونه اما اثر ساز تو همون 5 دقیقه ای که می زنی! ولی خیلی قوی تره!

دلنوشت: البته فکر کنم همه این ها فقط و فقط به خودمون ربط داره! میری تا 50 60 سالگی بعد فکر می کنی که تو زندگی دنبال چی بودی! آرامش! هرکاریم کردی نتونستی بدستش بیاری! آرامش هیــــــچ معیاری هم نداره! که مثلاً پول داشته باشی یا پول نداشته باشی یا که دغدغه های مالی نداشته باشی!
آرامش همیشه دست خودته!

البته نیچه میگه: آرامش مدام نیز کسل کننده است. گاهی طوفان هم لازم است .

قبول دارم پدرام جان ... هدف داشتن حتی برای لحظاتی کوتاه زندگی رو زیبا میکنه ... منم دنبال همین موضوعم که میشه یک عالمه هدف داشت و لزومی هم نداره به همش رسید ولی صرف بودن این همه هدف در زندگی باعث میشه ما کلی احساس مفید بودن و سرزندگی کنیم بر خلاف زندگی روزمره انسانهای تکرار که سعی در ادای خوشبختی به روش دیگران رو دارند و نمیفهمند زندگی سعادتمند واقعا چیه

آرامش خودش معیاره نمیدونم منظورت از معیار آرامش چیه ! شاید منظورت ابزار رسیدن به اونه که به نظر من در دل هرکدوم از ما آرامش وجود داره مگر اینکه خودمون بهمش بزنیم

طوفان های گذرای زندگی هم خود به خود بوجود میایند نیازی به دنبال کردنشون نیست ... عشق یکیشه

Pedip پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ب.ظ http://UpoDown.blogSpot.com

در ضمن قسمت دوستان وبلاگتون خیــــلی جالب و یونیکه!!!!!!!!!!

فقط یه نگاه هنری این قسمت های کار رو میبینه .... دوستت دارم

tabaloogaa پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ http://u

پادرا یه چیزی تو نسر! و سبک نگارشت هست که منو یکم اذیت میکنه.ولی برام عجیبه که موقع حرف زدنت اصلا اینطوری نیست.(قضیه هیچ ارطباتی به خود مطلب و مفهومش نداره)
شاید بنظرم یکم زیادی تهاجمی باشه.هنوز با این حس کنار نیومدم.
راستی از اونجا که خیلی به افزایش اطلاعات عمومی اهمیت میدم بگم که: ترس احترام میاره(ولی یکی نیستن)

کاملا درست میگی فرشید جان چون ستیزه گر مهربان یه کمی با پادرا فرق داره .... با نگاه گورخری (اشاره شده در وبلاگت) این وبلاگو نگاه کن

من اینجا بیشتر سعی میکنم از راه بحث به حقیقت دست پیدا کنم برای همین از درگیر شدن استقبال میکنم درحالیکه در دنیای واقعی این جور بحث ها رو لازم نمیدونم و حضور دوستانم برای درک حقیقت کافیست شاید چون در دنیای واقعی مجالی برای بیرون کشیدن اندیشه های عمیق و دردناکم ندارم

سینا پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ http://degarandishansabz.blogsky.com/

با درود بر تو ایرانی

1 . اول می خواستم اشتباه در تایپ خودم رو بر طرف کنم ، می خواستم بنویسم مجهول ، متغییر وابسته است . نوشتم مجهول متغییر است . ( یعنی به طور مستقیم نمی تونیم بدون تاثیر سایر عوامل به بررسی این مورد پی ببریم )
2 . ما در این جا که بحث می کنیم ، نمی تونیم و نمی شه یه بحث بزرگ رو باز کنیم اون موقع باید برای یه بحث ساعت ها وقت صرف کنیم . مجبوریم اون رو محدود کنیم تا بحث نا تمام نمی شه ، به خاطر این ما کمی محدود بحث می کنیم
3 . حالا طرز تفکر ما شده سد بین سنتیزم و مدرنیسم ؟؟؟؟؟
در حالی که من خودم رو جاری بین سنت و مدرنیته ( البته این دو واژه بسیار عمیق و قابل بحث است ) و تفکرم نمی تونم پنهان کنم و هم نمی کنم هر دو وجود داره . کمی سنتی و کمی هم مدرن ، به نظرم طرد کامل یکی برای دیگری اشتباه است .

4 . تاریخ کشورم رو با خوبی ها وبدی هاش دوست دارم . و معتقدم از بدی هایش باید درس گرفت و پیشرفت کرد نه آنها را نابود کرد وبه فراموشی سپرد . اگه قرار با مدرن شدن و جدید شدن به نابود کردن تاریخ گذشته ام بینجامد بدون من مخالف اینم .
5 .و در آخر جواب سوالت که : درباره خوبیها و سودمندی های خانواده
اول بگم من گفته بودم :
" در کل من به هردو شکل خانواده که می نگرم عیب دارن .... یعنی خانواده ایرانی شکل خود را بیشتر حفظ کرده ولی روح بعضی از کارها را از فرزند می گیرد
اما در غرب هم اجاره بیشتر و شکل دگرگون شده خانواده ........... "
دراین جمله من هردو خانواده ها را زیر سوال بردم چون هردو مشکل دارن من می گم باید یه تعادلی بین این و آن باشه .
من از هیچ جهلی هم دفاع نکردم و نمی کنم ....
حالا سودمندی خانواده : من جواب این سوال را ندادم و حالا هم نمی دم چون این به نگاه انسان نسبت به خانواده بر می گرده ودر خانواده ها مختلف است
یک مثال : یک خانواده که مذهبی ( هر مذهبی ) باشه نگاهش به سکس با یک خانواده لایئک ( بدون مذهب ) فرق می کنه حالا اگه دو نفر از این دو خانواده انتخاب کنیم و به خانواده همدیگر بنگرند چه می بینند.... جز این نیست که یک خانواده طرف مقابل رو محدود میبینه ودیگری طرف مقابل رو بی قید تر می بینه
حالا در خانواده ها انواع این قید ها می باشد مثل : مذهب ، اصالت ، اخلاق ، سطح خانواده و ....
هر کدام از این قید ها می تواند به تنهایی یک فرد را محدود کنه که اگه به این ها بنگریم ( بدون توجه به زاویه نگرش نسبت به آن می تواند اشتباه باشه )
بازم حرف داشتم که دیگه کوتاه می کنم تا زود تمام بشه شاید هم حرفم نصفه مانده باشه ، تاطولانی نشه .

پایدار باشید

آریایی

راستش سینا جان تا اینجا احساس میکنم داری حرفهای خودمو به یه شکل دیگه تحویل خودم میدی

شما با نگاه انتقادی من درباره خانواده مخالفت شدید کردی و حالا باید دلایلت رو ارائه کنی ... عجله ای هم نداریم پسر خوب ... من واقعا میخواهم ازت چیز یاد بگیرم .... جدل نمیکنم باهات

اجازه بده تا اون موقع که فکر هاتو منسجم نکردی در این باره بحث نکنیم هرچند مطالبی که مینویسی منو به این بحث میکشونه ولی یادت نره که سکوت در این بحث انکار ضعف دیدگاه در عرصه بسیار مهمی در زندگی ایرانی آریایی است دوست من

منتظر اندیشه های عمیقت هستم

علی مشایخ جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ب.ظ http://alimashayekh.blogsky.com

سلام پادرا جان اگه وقت کردی به منم یه سر بزن
بای تا های

آرمین جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ب.ظ http://aminocity.blogspot.com

مطالب مشابه وبلاگ تو تو نت رو در میاره یعنی اگه تو از رو یکی یا یکی از رو تو کپ زده باشه لو میره http://copyscape.com/

سهیل شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ق.ظ http://SOHEILSTM.BLOGFA.COM

سلام آقا پادرا .
چه خبر ؟
شرمنده من تازه برا اولین بار برت نظر دادم . قبلا سر زدم اما نظر نداده بودم.
پادرا جان عشق زمینی همش همینه . به نظر من دو عاشق واقعی هیچ موقع به هم نمیرسن.
نمیدونم چه قدر وبلاگم عاشقانه و زیباست اما یه خواهشی ازت دارم اینه که وبلاگه منو یه جور تبلیغ کنی که تو چش باشه . میدونم خواهشم خیلی پوروگیه اما چون وبلاگم جدیده زیاد کسی نمیشناسه . میخوام شما کمکم کنی که مثل مال شما پر بیننده بشه. ممنونم
فعلان

آقا سهیل گل وبلاگ من پر بیننده نیست ... چند تا دونه دوست دارم که باهام بحث میکنند . شما هم اگه اهل بحث باشی همین اتفاق برات میافته

بهترین راه برای پر بیننده شدن وبلاگت اینه که وقت بذاری و برای وبلاگ های خوب نظر بدی ... همه میاند سراغت و باهات دوست میشند

عشق زمینی هم میشه بهتر از این باشه ... داستانهای عاشقانه خوب زیاده . باید خوندشون مثلا ویس و رامین و یا اشعار رودکی رو خوندی ؟

آرسام دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ب.ظ http://bloody-hate.blogsky.com

عشق یعنى ع ش ق!
من که تو زندگى ام نتونستم معناش کنم!

عشق رو اول تجربه میکنند بعدش اگه زنده موندند و به تجربه بعدی نیازی نبود معناش میکنند ..... اگه نشد دوباره باید تجربه اش کرد

خوشحال میشم وقتی به معنای عشق رسیدی باهم راجع بهش صحبت کنیم

علیرضا چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ق.ظ http://7hezrtu.blogfa.com

آره ، قبلنا به همون چیزایی که تو گفتی عشق می ورزیدم ، بزرگتر که شدم به چیزایی که شبیه اونا بود عشق ورزیدم : عاشق خنده ای شدم شبیه خنده ی مادرم ، عاشق کسی شدم که بیشترین شباهتها رو به مادرم داشت و......... و چون گذشته ام کاملن به ناخودآگاهم دایورت شده بود این عاشق شدنای بی دلیل داشت دیوونم می کرد که بالاخره یه روزی مثل ایکی یو سان زد به سرم و فهمیدم !!!

شاید این جهنمی که تو میگی نتیجه ی نفهمیدن دلیل چیزایی که بعد از اون دوران عاشقشون میشیم و به یه جور قفل مغزی دچار میشیم (اوایل که باهات دوست شدم اینجوری بودم زیاد زیاد زیاد)

پی نوشت:بعد از اون ، رفتم سراغ قبلنا و کارای بچگیام رو تکرار کردم ، اگه بدونی چه حالی داد !!!

اول که علی جان چقدر خوشحال شدم نظر دادی چون خیلی وقت بود ازت خبردار نبودم

دوم اینکه حرکت فکر انسان بسط و قبض داره .... یه جایی باز میشیم و همه چی و همه فکری رو دوست داریم و شیفته میشیم و عاشق میشیم و بحث میکنیم و اینها یه زمانی هم خودمونو جمع میکنیم و تحلیل میکنیم و برمیگردیم به دنیای امن درونمون که برای تو کودکی ات بوده ... برای من هم همینطور

هنوز از دیدن کارتون سفیدبرفی و سیندرلا لذتی میبرم که قابل مقایسه با هیچ چیزی تو دنیا نیست

همین بازگشت یعنی گریز از تکرار دیگه .... که اگه توی دنیای کودکی بمونیم باز تکرار ایجاد میشه

شیرین چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://beautifulmemories.pplus.ir/

سلام
اونقدر زیبا نوشتین که راستش خجالت میکشیدم آدرس وب سایتمو براتون بنویسم
از سایت پادرا کوچولو که براش نظر داده بودین با سایت شما آشنا شدم
اگر اجازه بفرمائید لینکتون کنم ؟
خوشحال میشم به ما هم سر بزنید و نظر خودتونو بفرمائین.

آناهید شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://mihaniazad3.blogfa.com

درود. اول اینکه جالبه که نظرات من تایید نمیشه. اینم جز عقاید شماست؟ باری...
بعضی از دولتها هم نام نیک به جا نمیذارن. مثل تقریبا همه ی نظامهای دیکتاتوری و ظالم و خونریز. این چیزی که میگید در همه ی خانواده های ایرانی مصداق نمیکنه در اونهایی هم که اینطوره فکر میکنید مقصر کیه؟ خانواده ها؟ بچه ها؟ یا فرهنگ غلطی که بهشون قالب شده؟ سرکوب چیزیه که مدتهاست نه فقط بر سر زن آمده بلکه بر سر هر ایرانی معترضی اومده. هر کس که خواسته حرف حق بزنه سرکوب شده این چیز تازه ای نیست و این هم باز تقصیر ملت نیست هست؟ من به تناسب تحصیلاتم خوب میدونم اختلال دو قطبی چیه دوست من پس سعی نکن بلایی که داره بر سر جامعه ی ما میاد به عنوان بیماری به زنان جامعه ی ما نسبت بدی. همین که زنها رو با انسانها برابر نمیدونن (چه بسا مدتهاست انسانها رو هم با انسانها برابر نمیدونن) باعث میشه خیلی آزادیها ازشون صلب بشه. زن ایرانی همیشه به واسطه ی زن بودنش مورد ظلم واقع شده اینو که میدونم قبول دارید. ولی این تقصیر کیه؟... زن ایرانی همیشه انسان بوده! چیزی که انگار هنوز هم حتی در ذهن مردان به ظاهر تحصیلکرده و روشن فکرمونم روشن نشده و قبولش ندارن و برای انسانیت زن شرط و شروط قائلن و اینه که جای تاسف داره.

تایید نظراتی که مربوط به پست شماست در وبلاگ من یه کم غیر معقوله
من خوشحال میشم جوابی که برای من اینجا مینویسید در بخش نظرات وبلاگ خودتون باشه . چون نوشته های من درباره موضوعات دیگه است.

اینکه انگشت مقصر یابی شما مثل خیلی از ایرانی ها رو به بیرونه دردی رو دوا نمیکنه. راه حل شخصی چی دارید ارایه کنید ؟

شما بعنوان یک زن حتی نمیخواهین کوتاهی همجنسان خودتون رو بپذیرید چطور توقع درک شدن از طرف مردسالاران جامعه رو دارید ؟

به نظر من امروز اگر فمینیسم در ایران داره رشد میکنه بخاطر مردهای دلسوز و انسانگرای این جامعه است ... خانم ها خیلی وقته فقط منتظرند و واکنش نشون میدهند.

شکیبا یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ http://darddelhayman.blogsky.com

بند آخرش یکمی برام نامهفوم بود...
یعنی چی؟!
من چطور میتونم میتونم خودم راه سعادت و خوشبختی رو خودم بدون دیگران پیدا کنم؟!!
یعنی به نظر تو وجود دیگران در زندگی بیهوده هست؟؟!!

دیگران در زندگی ما نه سودی دارند و نه زیانی

نقد من به انسانهایی است که از دیگران الگو میگیرند و یادشون میره که خودشون میتونستند کاملا جدید و یگانه عمل کنند

وقتی سعی میکنیم شبیه انسان دیگری بجز خودمون بشیم دچار ازخودبیگانگی میشیم

آناهید دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ق.ظ http://mihaniazad3.blogfa.com

درود. حقا که ستیزه گرید! من کی به کسی برچسپ زدم. انگار اینجا همه با من سر جنگ دارن. بگذریم.
درسته ریشه های دیکتاتوری نه تنها در ایران از بین نرفته بلکه قویتر هم شده. سرکوب هم فقط کار خانواده های به ظاهر آزادیخواه و ایران پرست نیست بالاخره باید خانواده های دیگه رو هم در نظر گرفت. ولی همون خانواده ها هم آیا میتونن به این جامعه ی کثیفی که ساخته شده اعتماد کنن؟ به خاطر همینم اعتماد به فرزندانشون داره از بین میره. به خاطر جامعه نه به خاطر نفس بچه ها! همیشه مظلومه که ظالم رو قدرتمند میکنه. پس ما مظلومیم و بیشتر از هر کسی داریم به خودمون ظلم میکنیم و باعث میشیم روز به روز گردن ظالما کلفت تر بشه من اینو قبول دارم. واقعا ریشه ی این فرهنگ کجاس؟ برای منم سواله! کسانی که میخوان تاریخ حذف بشه کثافتکاریهای خودشونو تو تاریخهای قبلی میبینن و حس میکنن. میخوان به مردم یادآوری نشه که اونا هم دارن همون ظلما رو میکنن (شاید با شکلهای دیگه) پس نفس این کار بده. بله من قبول دارم که مردم ما هم کاستی ها یی دارن ولی نمیتونم منکر فرهنگ سازی های غلط نظام هم بشم.

[ بدون نام ] دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ

شناخت شما هم توی این خلاصه شده که ایرانی ها نادان هستند و هر جای دیگه از ایران بهتره
ایرانی که حکومت ۶ هزار ساله داره برای چی به این روز افتاده
من نگفتم همه ی ادیان جلوی پیشرفت رو میگیرن فقط ادیانی که سنتی گرا هستند اینگونه با پیشرفت مداخله دارن
من گفتم فکر کنم شما سنی باشی نگفتم مطمئنم با این توهین هایی که شما به مردم ایران کردی نه من هر کس دیگه ای خونش به جوش میومد و شک میکرد شما ایرانی باشی
من روی هیچ چیز جز ایران تعصب ندارم و مانع پیشرفت اون رو مانع پیشرفت خودم میدونم
هر چیزی که از بچگی به ما دیکته شده رو داریم بدون هیچ فکری برای خودمون ارزش میکنیم همین ارزشها ایران رو صد سال از تکنولوژی دنیا عقب انداخته
شان مردم ایران بالاتر از اینه که چند تا احمق تصمیم بگیرن که نوع لباس مردم چطوری باشه دین زوری خیلی دوام نمیاره
دین زرتشت منافاتی با پیشرفت نداره و فقط چیزهای کلی رو گفته که این دست انسان رو برای پیشرفت باز میذاره
برای همین من این دین رو که اصلیتی آریایی داره و هم اینگونه ایران رو به سطح بالا میرسونه
چرا باید اسم یکی از خیابونهای ما باید عماد مقنیه باشه
چرا تاریخ آریایی رو دارن با تاریخ تازی عوض میکنن
چرا قهرمانهای ملی برای وطن کاری نکردند و قهرمانی دینی هستن
تاوان اشتباه پدرامون رو در زمان حمله تازی ها ما داریم میدیم اون زمان اونها از سپاه ایران حمایت نکردند و ایران گرفتار چنگال تازی شد پی کی ما باید متحد بشیم مطمئنم تا وقتی دیگران رو برتر از خودمون بدونیم به هیچ جا نمیرسیم

باران شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ب.ظ http://namnambaran.blogsky.com

پادرا جان به نظر من هر ملتی برای گذر از کاستی ها ی سیاسی فرهنگی و حتی اقتصادی ملزم به طی کردن مرحله ی گذاره ..
اگر ما بخواهیم مرحله ی گذار را در بافت معماری شهر بررسی کنیم ناهماهنگ ترین شرایط را مشاهد خواهیم کرد.
امروزه این فضا کاملا ملموسه که فرهنگ مردمان ایران زمین نیز در مرحله ی گذار به سر می برند و این نوید بخش آینده ای بسیار روشن برای این سرزمینه .
در این مرحله وظیفه ی ما جوانان که شریان حیاتی این مرز و بوم هستیم افشاگری آگاهی بخشی و ایمان به خرد اهورا مزداست.
فرهنگ مسموم اسلامی برای ریشه کن شدن نیاز به صبر و همت خاص و تلاش خستگی ناپذیر داره.
به این فکر کن که امکان داشت امروز به سرنوشت مصر دچار می بودیم.
اما فزونی جنایات دیکتاتورهای زمان در این آب و خاک نشان از سخت کوشی مبارزان با شرف ایران بانو هست.
به نسل بعدی فکر کن
نسلی که ما پدر ها و مادر های آنیم
و دو نسل پس از آن ..
به زمان بسپار که این نیز بگذرد

حدود صد سال پیش هم بسیاری اندیشمندان ایرانی به دوران گذار باور داشتند و منتظر نسلهای آینده بودند ....

و ما امروز نسل آینده اونهاییم ... بی سواد .... متعصب .... خشمگین .... مغرور

گذار بدون تلاش فایده نداره دوست من .... جهل کالای همیشه تازه بازار انسانهاست
آگاهی دادن ابعاد وسیعتری میطلبه و ما همگی دنیا رو به اندازه خونه های کوچکمون تصور میکنیم

امیدوارم دنیامون بزرگتر بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد