ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

ستیزه گر مهربان

انسان سالم شاده ... غم یعنی بیماری

فرق ما باهم

               

تو درس می خونی تا به اعتبار و شهرت برسی

من درس می خونم چون از دونستن و درک، لذت می برم

تو کار می کنی تا پول در بیاری

من کار می کنم چون احساس خوبی بهم میده

تو پول در میاری که جزو پولدارها شی و همه بهت احترام بذارن

من پول در میارم که خرجش کنم و حالشو ببرم

تو غذایی می خوری که برای بدنت خوب باشه و بتونی به زیستنت ادامه بدی

من غذا می خورم چون مزشو دوست دارم و خیلی کیف داره

تو با آدمها دوست می شی تا بهت حال بدن و غصه هارو ازت دور کنن

من باهاشون دوست میشم چون از همه آدما خوشم میاد و هیچی هم از کسی نمی خوام

تو با کسایی معاشرت می کنی که برات استفاده دارن ، چه مادی چه معنوی

من با کسایی میرم میام که دوسشون دارم حتی اگه برام ضرر داشته باشند

تو عاشق میشی چون طرفت از همه معیارها نمره اش بیسته ، فقط همین

من عاشق میشم چون دوسش دارم حالا هرچقدر هم که آدم بی خاصیتی باشه

خلاصه ، تو کارایی می کنی که به نفعته ، فقط به نفعته !

ولی من کارایی می کنم که دوست دارم و دلم می خواد و معمولاً به نفع بقیه است! هه هه

از اونجایی که دلایل تو برای زندگی تو سرته و مال من تو قلبم ،

اگه گفتی به کی بیشتر خوش می گذره ؟

اگه گفتی کی خوشبخت تره ؟
اگه گفتی اعتماد به نفس کی بیشتره ؟

اگه گفتی کی از زندگی و خودش و روابطش راضی راضیه ؟

اگه گفتی کی باید تا آخر زندگی بدو بدو کنه تا شاید به خوشبختی برسه ؟

می دونی، مهم اینجاست که من می تونم مثل تو زندگی کنم ولی تو اگه مثل من زندگی کنی از بین میری !!!

ههههه ...... چقدر آدم دلش میسوزه وقتی میبینه تو مثل بقیه ای ولی من با همه فرق دارم !!!

همخوابگی

        

 

تا آن هنگام که همخوابگی، رسوایی جبران ناپذیر است، "عشق" غمگین ترین و احمقانه ترین آواز هستی است .

چشمان همگان آشنایی همیشگی است و دستانشان دوستانی دیرینه، ولی افسوس .....

تن هیچ کس یار من نیست

بدن هیچ کس همخواب من نیست

چراکه همخوابگی را تحقیری می‌دانند و عشق را جز "خیره ماندن با حسرت" معنی دیگری نیست !

نمیدانم چرا اینگونه می اندیشند؟ چنین کودکانه که آزمودگی را در همه چیز پسندیده می انگارند بجز عشق که بهایش همچنان در بکارت است، در حسرت و عسرت !

در شگفتم چرا هیچ کس، چرا هیچ کس خریدار من نبود ؟ من که خود را چنین به باد حراج سپرده بودم

چرا تنم بستر آرام هیچ عشقی نشد ؟ منی که چنین رویین تن از همه هرزگی ها شده بودم

افسوس کسی ندانست که همبستر شدن پایان عشق نیست ، "ادامه" آن است؛ ادامه داستان بی پایان خواستن !

و افسوس که ایشان را شهامت ادامه داستان عشق نبود چراکه دیگر به ادامه اش "ایمان" نداشتند !

ترس

تا حالا همش فکر می کردم چرا ایرانی ها همدیگرو دوست ندارن یا کشورشونو آباد نمی کنن یا حداقل بهم دیگه کمک کنن آخه بابا ! ولی تازه فهمیدم که ماها از همدیگه وحشتناک می ترسیم :

بچه از مادرش میترسه، مادره از بچش (بنده خداها برای همدیگه شدن سند افتخار)

باباهه از دخترش میترسه، دختره از باباش (همش هم حرص میخورن ، دیدین ؟)

زن از شوهرش میترسه، شوهره از زنش (دروغ میگن که نمیترسن)

پلیس ها از خلافکارا و جوونا میترسن، جوونا و خلاف کارا از پلیس (البته هرکدوم به دلیلی ها)

شهرداری از مهندسا میترسه، مهندسا از شهرداری (همیشه هم اون یکیه که نمی فهمه)

پسره از دخترا، دختره از پسرا (یه وقت بلا سر هم نیارن و ضربه نزنن)

... ... ... هه هه هه ... ... ...

خلاصه خر تو خریه ، همه از هم میترسن !!!!

حالا ماکه میخندیم ولی واقعاً خیلی درده چون تویه همچین جووی دیگه دوست داشتن و خوبی و صداقت معنا نداره . درسته که ما همیشه تو همین وضع افتضاح زندگی کردیم ولی خداییش یه ذره جرأت و اعتماد به دیگری چقدر زندگی رو قشنگ تر میکنه ؟

حالا اگه میخواهی ببینی خودت چقدر میترسی ، دقت کن که چقدر اعتمادت به بقیه کمه !

دیدی چقدر میترسی ؟ طفره نرو میترسی! (منم ازت میترسم ولی خودمو گول میزنم میگم مثلاً یارو در شأن من نیست یا آدما خوبن و من بدم یا خلاصه از این حرفهای بیخود)

ولی بیا یه بارم که شده نترس از این بدبخت ها، تقصیری ندارن 2500 ساله (یا بیشتر) که دارن میترسن !!!

مادری به نام وطن !

کشور هرکسی براش مثل "مادر" میمونه ،

ازش محبت میبینه، کلی خاطره باهاش داره، براش زحمت میکشه تا شادش کنه و در عوض سرزمینش هم بهش شادی و پیشرفت و خواهرها و برادرهای خوب میده.

ولی افسوس که به مادر مشترک همة ماها شدیداً تجاوز شده !

و اکثر تجاوزاتش از طرف بچه های خودش بوده !

یه شب جوون درس خون، یه شب پیر بی سواد

یه شب بازاری پولدار، یه شب هنرمند فقیر

یه شب لات میدون، یه شب پلیس محله

یه شب امّل مذهبی، یه شب روشنفکر لامذهب

یه شب شهردار، یه شب نماینده مجلس

یه شب دکتر، یه شب مهندس

... خلاصه همه دست پرورده هاش ترتیبشو دادن !

ولی من همچنان به خودم افتخار میکنم که با تمام فاحشه گری هایی که مادرم از خودش نشون داده هنوزم میتونم فکر کنم و درد بکشم و دنبال یه راهی برای شاد کردنش بگردم. چون اونکه خوب نمیشه لا اقل خودم احساس رضایت بکنم.

هرچند خواهر برادرهام اصلاً مثل من فکر نمیکنن، بخصوص اونایی که تازه بلوغ شدن بدشون نمیاد حالا یه سیخی هم به مادره بزنن !

اصالت ایرانی !

ایرانی اصیل کیه ؟

یک ایرانی اصیل کسیه که :

هوای همه رو داشته باشه بدون در نظر گرفتن اینکه اصولاً حق با کیه !

همیشه به خانواده و دوستاش وابسته باشه تا بتونه از وحدت ملی دفاع کنه. استقلال بی اصالتیه !

اهل بحث و جدلهای بیخود و ضایع کردن طرف مقابل باشه چون کوتاه اومدن تو مرام ایرانی نیست !

سنت غیبت و بحثهای خاله زنکی رو بعنوان یک سنت اصیل ایرانی حفظ کنه !

از خوشی های اصیل ایرانی مثل قلیون ، مخدرات و داف بازی حتماً استفاده کنه !

برای تربیت نسلهای بعد از خودش حتماً از تحقیر و توهین (و چاپلوسی) استفاده کنه !

تا میتونه از دین و مذهب بد بگه چون بهرحال اصالت ایران زمین متعلق به قبل از حملة عربهاست !

به تاریخ کاری نداشته باشه چون خود به خود دوباره تکرار میشه ! سیاست هم همینطور !

سنت اصیل و تاریخی تقلید (چشم و همچشمی) رو در همه ارکان زندگی بکار ببنده !

بجای فکر و کتاب و کارای سازنده دنبال دعوا و لات بازی و گنده گوزی و مرامهای خفن ایرانی باشه !

خلاصه از هرگونه پیشرفت در هر زمینه ای جداً خودداری کنه چون ممکنه به اصالتش لطمه جدی بزنه !

به امید سربلندی و بازگشت به اصالت ایران عزیززززززز !

قیاس !

ای خداوند مهربان ،

تو بر ما همه چیز ارزانی داشتی ولی تو را فاحشه نخواندیم !

تو بر همگان مهر ورزیدی ولی تورا هرزه نخواندیم !

پس چرا به بندگانت که چون تو رفتار می کنند اینگونه نظر داریم ؟

حیف دخترها !

چقدر حیف !

که دختر ها دیگه دختر نیستند ! که زنها دیگه زن نیستند ! بلکه مرد هایی اند با عشوه و خوشگلی خاص !

انقدر دلشونو شکستند که دیگه کسی رو دوست ندارند. از محبت می ترسند.

فکر می کنند عشق یعنی مالکیت، یعنی اسارت، یعنی توسری خوردن !

فکر می کنند عشق یعنی شکست !

 زنهایی که باید تولید کنندة عشق می شدند ، الان شدند مصرف کننده های عشق ! حتی حاضرند خرجت کنند تا دوسشون داشته باشی، مثل مرد ها !

بجای اینکه خودشون تکیه گاه احساسات باشند، همشیه دنبال تکیه گاهند !

بجای اینکه یه عالمه دوست های خوب داشته باشند، تعداد دوست های خوبشون چهار پنج تا بیشتر نیست !

حیف از اونهمه عشق که طبیعت بهشون داد تا بدند به بقیه ولی خودشون محتاج عشق شدند ! حیف از اونهمه زیبایی که نتونستند مرد ها رو باهاش رام کنند و جاشو با صفتهای مردونه عوض کردند !

 

ای کاش دوباره زنی رو ببینم که بی توقع دیگران رو دوست داره.

ای کاش دختری رو ببینم که حاضره از عشق دفاع کنه و شکست نخوره.

ای کاش زن زیبایی رو ببینم که مرد ها رو مرد می کنه.

دختر مهربونی که یه عالمه دوست داره ولی باز هم باهات دوست میشه.

ای کاش ...

جلو رفتن فقط به سبک من !

تا حالا فکر کردین چقدر دیگران سعی میکنن به ما حالی کنن که اشتباه میکنیم و به این باور برسیم که از وضع فعلی مون راضی نیستیم ! (مثلاً با این بهانة محترمانه که تو حیفی ، چرا اینکارو میکنی؟ )

البته شکی نیست که هدفشون خیره ولی اشتباه اینجاست که راه پیشرفت مارو نمیشناسن و فکر میکنن همه مثل خودشون جلو میرن ! خوب  اینم بخاطر اینه که بجز خودشون کسی رو نمیشناسن و قبول ندارن و معمولاً هم از تنهایی مینالن ! (آخه ی ! )

 در حالیکه اگه نوع زندگی یه نفرو بدونیم، می فهمیم داره تقریباً بهترین کار رو میکنه بنده خدا ! البته شرط این قضیه هم اینه که باور کنیم بجز ما بقیه هم درست فکر میکنن ! (این یکی دیگه خیلی سخته !! )

 به نظر من بهترین کار در برخورد با یه آدم دیگه اینه که اول باهاش حال کنیم و بعد بهش حالی کنیم کارش درسته و ادامه بده چون اون با ما فرق داره و حتماً به چیزی میرسه که ما نرسیدیم ! اگه اون از وضعش راضی باشه شاید با خیال راحتتری مسیر زندگی شو انتخاب کنه تا هول هولکی و از روی صحبتهای کارشناسی !

 درسته که ما آدما شبیه هم هستیم ولی اصلاً شبیه هم جلو نمیریم ، خوب اینم تلقین دنیای ماست که می خواد هممون مثل هم باشیم . شاید اینجوری راحتتر میشه آدمهارو شناخت و براشون تصمیم گرفت !

عقل !

هیچ چیز در دنیا بهتر از "عقل" تقسیم نشده ، چون هرکسی فکر می کند بیشتر از بقیه دارد !

دکارت هم حرفهای جالبی میزده ها !

حرامزادگان !

خوشا به حال حرامزادگان که زاده عشق اند
بدا به حال ما که زاده عقل ایم
وای به حال آنان که زاده حماقت اند